اثر حاضر متعلق به یکی از شناختهشدهترین مجموعه نقاشیهای سهراب سپهری با عنوان «تنهدرختان» است. این دوره از اواخر دهه ۱۳۴۰ شروع شدند و این تابلو یکی از اولین نمونههای این مجموعه است. در این اثر حرکت مورب تنههای درختان تحرکی به فضای تابلو میدهد. همچون بیشتر آثار این دوره، اثری از سرشاخهها و برگهای درختان نیست. حجم فشرده تنهها، اثر را به یک نقاشی انتزاعی نزدیک میکنند. برخلاف نمونههای بعدی این دوره، در این تابلو بخشی از زمین دیده میشود و نقاش به برشی از یک جنگل نادیده قناعت نکرده است. اهمیت سهراب سپهری در مدرنیسم ایران، به ویژه مجموعه درختهای او بر کسی پوشیده نیست و درباره آن بسیار گفته و نوشته شده است؛ اما از منظری دیگر نیز میتوان به درختهای سپهری نگریست.کم نیستند هنرمندانی که هر یک به شیوهای شخصی، بازنمایی درخت را سوژه کار خود قرار دادهاند. مثلاً ابوالقاسم سعیدی با نگاهی رنگارنگ و استعاری، داوود امدادیان با بیانی پُر هیجان و اکسپرسیو، بهجت صدر و فریده لاشایی با سبکی نزدیک به آبستره و حسین محجوبی با نگاهی رمانتیک و شخصی، هر یک به سراغ بازنمایی درخت و طبیعت رفتهاند. اما چه عواملی درختان سپهری را تا این حد متفاوت از آثار هنرمندان نام برده کرده است؟ سهراب شاعری بسیار شناخته شده است، هم در میان مردم و هم در میان گروه متفکران و روشنفکران؛ اما سهرابِ نقاش در میان دوستداران هنر تصویری، اهمیت و برجستگی بیشتری دارد. به نظر میرسد که تجمیع ویژگیهای ادبی، شاعرانه و تصویری سهراب، و ویژگیهای فردی دیگری چون، زیست عارفانه، مرگ زودهنگام و یا نزدیکی عجیب شخصت و آثار هنرمند، نقش بهسزایی در مطرح شدن سپهری به عنوان نقاشی توانا و بیمانند و متعاقباً شکل گیری مارکت او در هنر سالهای اخیر داشته است. درختان سهراب، معمولاً ابعاد بسیار بزرگی دارند، او به جای بازنمایی شاخ و برگ درختان که رویکردی متعارفتر است، ترسیم تنه درخت را چون پیکری ستبر و استوار برگزیده و همواره در تثبیت اسلوب شخصی خود، فارغ از جریانها و نحلههای نوپای مدرنیسم ایرانی کوشیده است. گفته میشود «سپهری هنگامی به نقاشی روی آورد که نوعی هرج و مرج گریبانگیر هنرهای تجسمی ما بود. هر کس میخواست شکل یک الگو نقاشی کند و خودش را به یک مکتب و مشرب هنری بچسباند» . در واقع سپهری با فاصلهگیری از جریانهای متعارف و نیز شناختی که از هنر جهان داشته، طبیعتسازی خود را به سوی سبکی بسیاری شخصی سوق میدهد. جهانبینی سپهری که گرایشاتی عمیق و پایبند به هنر شرق دور، ذن و بودیسم دارد، مدام در رسیدن به خلوص و معنویت سیر میکند. برای این درختها، جا و مکانی نمیتوان متصور شد؛ زمانِ مشخصی را نمیتوان به آنها منسوب کرد؛ حتی تصور پیش و پسِ این جنگل پرتنه، دشوار یا ناممکن خواهد بود. انگار با جرقهای در چشم یا رویای خوشی که هر لحظه ممکن است ناپدید شود، فضای ذهنی سپهری بر بوم شکل میگیرد. در معنای استعاری، او نقاشی نمیکشد، بلکه نقاشی را میسراید. به عبارت دیگر: «تنه درخت، شکلی از انتزاع و سادگی و گریز از کل به جزء را برای او فراهم میآورد. او از درختان به عنوان تکواژگانی سود میبرد، که پس از پیوند با یکدیگر، تصویر واحدی پدید میآورند. این رنگ نیست که سیال است، بلکه سیالیت میان حجم و سطح است. او چندین تنه درخت را مانند نقاشی کلاژ کنار هم میگذارد و ضرباهنگی را تکرار میکند که گویی، تا ابد ادامه دارد. تنهها را تا حاشیه بالای پرده ادامه میدهد و با نمایش حجمهای تنومند، ژرفای پرده را به پیش میکشد» .دقت سهراب در چینش طبیعت، و ترکیببندی مختصری که جز زمینه و چند تنه درخت چیزی ندارد، بسیار قابل توجه است؛ دقت و توجهی که باید به طور کلی، به هنر و اشعار او نسبت داد. کریم امامی، منتقد هنری در یادداشتی خواندنی، درباره این ویژگی آثار سهراب مینویسد: «سپهری در همه مراحل کارهای خود دقیق و سختگیر بود، برای نقاشی بهترین کاغذ، بهترین بوم و بهترین رنگها را به کار میبرد. کلاف بوم و قاب تابلو حتماً بایستی از بهترین نوع باشد. خود نقاشیها که دیگر هیچ. اگر کمترین شکی نسبت به سلامت کار داشت، از به نمایش گذاشتن آن خودداری میکرد» .حضور همیشگی نقاشیهای سپهری در بازارهای هنری داخلی و خارجی و کسب رکوردهای خیرهکننده، نشاندهنده جایگاه او در نزد هنرشناسان و علاقهمندان به آثار هنری است. مجموعه «درختان» او بهویژه مورد توجه بوده است. کسب رقم فروشی معادل ۶۶۵ هزار دلار در سال ۲۰۱۱، در حراج کریستیز دبی نشان از ارزشمندی آثار و منحصربهفرد بودن نقاشیهایی دارد که سپهری توانسته در طول حیات هنریاش به یادگار بگذارد. اما ثبت رقم فروش ۳ میلیارد تومان در حراج تهران خرداد ۱۳۹۵ و عبور از همه رکوردهای پیشین وی، پدیدهای شگفتانگیز در مارکت هنر معاصر ایران محسوب میشود.