تهران،
تهران، خیابان پاسداران، مقابل پارک نیاوران، فرهنگسرای نیاوران
31 اردیبهشت20 May - 12 خرداد 13951 June 2016
آنچه در این فضاست، تمام مصطفی دشتی و بیش از اوست.
شاید بتوان گفت بیش از خود دشتی غریزه های طبیعی به کارها شکل داده اند و او مسیر هدایت غریزه ها و رویکرد آثار را مشخص کرده.
در این دسته از رویکردها، نقاش با کنش های لحظه ای و درگیر کردن احساسات تا حدی تصادفی تا حدی گزینشی با محیط، نقاشی را می سازد و مسیر کار با توجه به حسی که از کار ناتمام می گیرد مدام تغییر می کند و هرگز تمام نمی شود.
در چنین برخوردی هنرمند در تلاش است تا آگاهی خود را زیر سایه احساسات خام و زنده عرضه کند، به همین دلیل مخاطب از طریق غرایز و احساساتش که با رنگ ها و نحوه قرار گرفتن آن ها تحریک می شود و در اشتراک انسانی با خالق اثر است می تواند به راحتی با آثار ارتباط برقرار کند اما شاید از راه تحلیل، معنا کاوی یا جستجو برای الگوهای آشنا به جایی نرسد.
اهمیت آزادی، چه مفهومی و چه کاربردی، در هنر جدید و به خصوص در هنر انتزاعی تا حد زیادی همه چیز را زیر سلطه می گیرد و به حدود تحمیلی واقعیت خارجی حمله می کند.
منشاء خلق نقاشی انتزاعی به طور خاص و توجه به رنگ به طور عام گذشتن از فرم های غیر متقن و الگوهای معمول، زنده کردن آن ها با رنگ و یا یک دستی و هماهنگی با پرچم داری احساس زنده و رسیدن به آزادی ایست که در آن نقاش و مخاطب در برخوردی مستقیم، با رنگ، احساسات را بدون مرز داد و ستد می کنند.
اینطور بگویم که نقاشی انتزاعی نقشه احساسات نقاش است که با رنگ کنترل می شود. بدیهی است که طرز تفکر، ایده ها و هر آنچه در مغز نقاش می گذرد در شکل گیری نقاشی دخیل اند اما هر چه هنرمند بیشتر موفق شود آن ها را به زبان احساساتی که هم زبان رنگ است ترجمه کند، اثر یک دستی و تمامیت بیشتری خواهد داشت و اصیل تر خواهد بود.
قضاوت درباره ارزشمندی احساسات هنرمند، به عهده زمان است.
شاید بتوان گفت بیش از خود دشتی غریزه های طبیعی به کارها شکل داده اند و او مسیر هدایت غریزه ها و رویکرد آثار را مشخص کرده.
در این دسته از رویکردها، نقاش با کنش های لحظه ای و درگیر کردن احساسات تا حدی تصادفی تا حدی گزینشی با محیط، نقاشی را می سازد و مسیر کار با توجه به حسی که از کار ناتمام می گیرد مدام تغییر می کند و هرگز تمام نمی شود.
در چنین برخوردی هنرمند در تلاش است تا آگاهی خود را زیر سایه احساسات خام و زنده عرضه کند، به همین دلیل مخاطب از طریق غرایز و احساساتش که با رنگ ها و نحوه قرار گرفتن آن ها تحریک می شود و در اشتراک انسانی با خالق اثر است می تواند به راحتی با آثار ارتباط برقرار کند اما شاید از راه تحلیل، معنا کاوی یا جستجو برای الگوهای آشنا به جایی نرسد.
اهمیت آزادی، چه مفهومی و چه کاربردی، در هنر جدید و به خصوص در هنر انتزاعی تا حد زیادی همه چیز را زیر سلطه می گیرد و به حدود تحمیلی واقعیت خارجی حمله می کند.
منشاء خلق نقاشی انتزاعی به طور خاص و توجه به رنگ به طور عام گذشتن از فرم های غیر متقن و الگوهای معمول، زنده کردن آن ها با رنگ و یا یک دستی و هماهنگی با پرچم داری احساس زنده و رسیدن به آزادی ایست که در آن نقاش و مخاطب در برخوردی مستقیم، با رنگ، احساسات را بدون مرز داد و ستد می کنند.
اینطور بگویم که نقاشی انتزاعی نقشه احساسات نقاش است که با رنگ کنترل می شود. بدیهی است که طرز تفکر، ایده ها و هر آنچه در مغز نقاش می گذرد در شکل گیری نقاشی دخیل اند اما هر چه هنرمند بیشتر موفق شود آن ها را به زبان احساساتی که هم زبان رنگ است ترجمه کند، اثر یک دستی و تمامیت بیشتری خواهد داشت و اصیل تر خواهد بود.
قضاوت درباره ارزشمندی احساسات هنرمند، به عهده زمان است.
حسین به روش
١٤ اردیبهشت ١٣٩٥
١٤ اردیبهشت ١٣٩٥