ناصر عصار را باید هنرمندی چند وجهی و حتی چند فرهنگی دانست؛ هنرمندی که از طرفی تجربههای تازه و مستقلی را به مدرنیسم ایرانی افزوده و از طرف دیگر سویههایی از هنر شرق دور و هنر فرانسوی را در آثار خود به نمایش میگذارد. کتابی که به تازگی درباره او در فرانسه منتشر شده، عصار را «نقاشی فرانسوی با ریشههای ایرانی»[۱] معرفی میکند. در واقع به نظر میرسد همچون خواسته هنرمند که بیشتر عمر خود را خارج از ایران گذرانده و تجارب چند فرهنگی را عمیقاً زیسته، بدنه تاریخ هنر نیز او را به جریانی بزرگتر و جهانیتر منسوب میکند، تا صرفاً یک مدرنیست ایرانی.
آثار شناختهشده عصار، همچون اثر پیشرو، بیش از هر جریانی، هنر شرق دور را تداعی میکند؛ به عبارت دیگر زبان آشنای او در ساخت تصویر، بارها بر شاخصههای هنر شرق دور، همچون دورههایی از نقاشی چینی و ژاپنی، تأکید دارد تا از این طریق به شیوهای متفاوت و شخصی از منظرهپردازی دست یابد. بیشتر آثار وی را میتوان منظرهپردازی قلمداد کرد؛ مناظری که معمولاً در سیالیت رنگهای رقیق و کاربست پرسپکتیو جوی، شکل میگیرند. در نتیجه فضای این نقاشیها معمولاً ویژگیهایی از رمانتیسیسم و عرفان شرقی را منکعس میکند. این شیوه از نقاشی به غایت سهل و ممتنع است؛ به این معنی که تنها افزودن یا کاستن لکه رنگی سرگردان، میتواند ترکیببندی و قابلیتهای بصری کار را تغییر دهد. همان قدر که این فضا زود شکل میگیرد، همان قدر هم فرار و شکننده است؛ به ویژه زمانی که فاصله منظرهسازی و انتزاع در آثار هنرمند کم میشود.
با این حال ویژگیهایی در آثار ناصر عصار وجود دارد، که حتی نقاشیهای کاملاً انتزاعی او را نیز میتوان نوعی منظرهسازی دانست. در واقع به موجب این دستاوردهای شخصی و منحصر به فرد در هنر است که منتقدان و هنرپژوهان مهمی چون هربرت رید[۲]، ایو بونفوی، ژولین آلوار و یا کاسیوت تابالو، درباره آثار وی دست به قلم بردهاند.
[۱].Nasser Assar, by Yves Bonnefoy and others, Edition Manucius, France, ۲۰۱۶.
[۲]. هربرت رید برای نمایشگاه عصار در گالری لینکلن لندن در سال ۱۹۶۱، یادداشتی مینویسد.