تابلوی حقیقت چیست با ترکیبی تازه و ماهیتی متفاوت، بهترین نمونه برای درک تحول مهمی است که در آثار اخیر محمد احصایی رخ داده است؛ تحولی که نیروی تأثیرگذار کلمه را بر قدرت بصری اثر مقدم ساخته تا جنبه مفهومی نقاشی بر هویت زیبایی شناختی آن اولویت یابد. او در دوره جدید آثارش، علاوه بر تغییرات شکلی برای دستیابی به طرحها و ترکیبهای نوین، برقدرت معنایی واژهها و عبارات کلامی متمرکز میشود تا بدین ترتیب به طرح مفاهیم انتقادی و چالشهای فکری در واکنش به جهان پیرامونی خویش بپردازد.
آثار احصایی در یک تعریف کلی، ترکیب شکلگرایانه و گرافیکی از کلمات و حروفی است که به زیبایی درهمتنیده و بافتی آکنده از گرههایی بیشمار را پدید میآورند. او این کار را بسیار استادانه و در شاخصترین آثارش با ترکیبهایی کمینهگرا مرکب از نوشتارهایی به رنگهای اصلی، غالباً روی زمینه سیاه، انجام داده و به اعتبار آن شهرتی جهانی کسب کرده است. نقاشی انتزاعی که هنرمند بدین روش خلق میکند، اشاره مشهودی به یک جلوه بصری در متونی کهن دارد که همیشه حاوی حکمت متعالی و معرفت حق بودهاند. یک مصداق الهام بخش از چنین جلوهای مرتبط با این متون، سنت سیاهمشق است که بهخاطر ناخوانا شدن متن در اثر کنش خودجوش و حسی نویسنده، به یک تجربه صوفیانه و عارفانه ایرانی نسبت داده میشود. این سنت یک سلوک شاعرانه است که با نگارش دست نوشتههایی شهودی، بدون معنایی روشن، به صورت کنش خطخطی کردن تجلی مییابد. ترکیبهای درهم پیچیده محمد احصایی قطعاً نوعی گسترش زیباییشناسی سیاهمشق برای تبدیل آن به یک نقاشی مدرنیستی است. همانند سیاهمشقها، در این آثار نیز عبارتهای کلامی به شکل موهومی ظاهر شده و به طور تعمدی ناخوانا هستند. به همین سبب آثار مزبور نوعاً بدون عنوان معرفی شده و مآلاً تلاشی برای خواندن نوشتار هم توسط بیننده آنها صورت نمیگیرد.
اما برخلاف تعریف فوق، در نقاشی حاضر معنا و مفهوم اهمیت یافته و عبارت کلامی که عنوان اثر نیز میباشد، واجد کنایههای معنایی قابل تعمق است. «حقیقت چیست» یک عبارت استفهامی است که با ذهن مخاطب خود عمیقاً درگیر شده و او را به تعمق در چیستی حقیقت فرامیخواند. بدین سیاق نقد این اثر بیش از جنبههای شکلی و زیبایی شناختی آن، به کنایهها و دلالتهای این عبارت برمیگردد. البته هنرمند در اولین نقاشی تعاملی خود، از کیفیات هنری و جاذبه بصری غافل نبوده و یکی از تماشاییترین ترکیبهای خود را با خطوط سفید و کناره سیاه روی یک زمینه آبی خاص پدید آورده، در حالی که نقطههای درخشان زرد بر جذابیت این ترکیب رنگی میافزاید.
«حقیقت چیست» به صراحت یک پرسش هرمنوتیکی است که هم حقیقت و هم راههای نیل بدان را به چالش میکشد. لذا علی الاصول یک تعمق روش شناختی است تا اعتقادی، که از هیچ خاستگاه فکری مشخصی سرچشمه نمیگیرد. در این کلیت میتوان به مخاطب قرار دادن ببینده اثر اشاره کرد و نیز این نکته که هنرمند برخلاف آثار پیشین خود که حقیقتی را خاطرنشان میساخت، در اینجا کشف حقیقت و یا اصالت آن را به مخاطب خود واگذار میکند. به دیگر سخن هنرمند بهجای واژگان بزرگ و نامهای مقدس که قهراً از یک حقیقت مطلق ناشی میشوند، در این اثر به نسبی بودن حقیقت و بستگی داشتن آن به دیدگاههای مختلف اشاره دارد.
این رویکرد جدید ناظر بر تولد مخاطب یا خواننده است که به تعبیر فیلسوف فرانسوی، رولان بارت، باید به قیمت مرگ مؤلف صورت پذیرد. وی در نوشتار مشهورش به همین نام که در سال ۱۹۶۸ انتشار یافت، بر سیال بودن معنا تاکید کرده و آن را مبتنی بر زنجیرهای از نشانهها با دلالتهای متغیر توصیف میکند. بارت تصریح میدارد که معنا بهخاطر تأثیر مؤلفههای مختلف پیوسته در حال تغییر بوده و هر چقدر سعی کنیم که به آن نزدیک شویم، بیشتر از ما دور میشود. در نتیجه دستیابی به یک حقیقت، مثلاً در یک قلمروی تاریخی، فکری یا سیاسی همواره محال به نظر میرسد. هر تفسیر و تأویلی بیش از آن که کشف نظر مؤلف یا هنرمند باشد، ابداع یک مفهوم یا معنا توسط خواننده یا مخاطب است و چنین معنایی فاقد اصالت و ارتباط قطعی با منشاء اولیه آن یعنی مؤلف است. بدین بیان ما همواره بهجای یک حقیقت، تعبیرهای مختلف از آن را داریم که هر کدام تابع ماتریسی از شرایط زمانی و مکانی میباشند.
این تحول مفهومی با دو تغییر شکلی مهم دیگر نیز در کار محمد احصایی همراه است که در مجموع از یک تمایل تازه به سوی رویکردهای پستمدرنیستی حکایت دارد. نخست فاصله گرفتن از تکنیک عمقنمایی و حجم بخشیدن به نوشتارها به مدد سایهگذاری است که منجر به القای توهم فضای سهبعدی روی سطح دوبعدی بوم در کارهای پیشین وی میگردید. دوم استفاده از رنگهای درخشان و متفاوت با چرخه رنگهای اصلی و مکمل مدرنیستی است که بیشتر با حوزههای غیر هنر همچون صنعت و تبلیغات قرابت دارند. او با این تغییرات برآن است تا زیباییشناسی هنرش را ارتقاء بخشیده و در عینحال بر جنبه مفهومی آن بیافزاید تا در نهایت به جلوهای معاصرتر از ژانر نقاشی-خط دست یابد.
نقطه تحول دیگر تخت شدن عناصر خطی است که در آثار متأخر محمد احصایی به طور فزایندهای مشاهده میشود. حتی سایههایی که در نمونههای کلاسیک نقاشی او برای حجم دادن به خطوط در حاشیه آنها ظاهر میشوند، در اینجا به صورت خطوط تخت سیاه ارائه شدهاند. این تکنیک گرچه از جلوه مجسمهگونه کارهای شاخص هنرمند به دور است، لیکن به دلیل وضوح و صراحت و از آن مهمتر خوانایی بیشتر کلمات در قیاس با آثار برجسته وی، مفهومیتر شدن آنها را تسهیل کرده است. کلمات در یک متن نوشتاری ذاتاً مسطح هستند و برجستهنمایی آنها اگرچه بر کیفیت نقاشانه اثر میافزاید، اما بدون شک نقش کارکردی آنها به عنوان نشانههای متنی واجد معنا را تقلیل میبخشد. از سوی دیگر عمودی شدن نوشتارها تمهیدی است برای تشدید کنجکاوی مخاطب و از این طریق تحریک بیشتر او به خواندن متن. ضمن آنکه دشواری این خوانش با ایهام مفهومی اثر در شناخت حقیقت کاملاً سازگاری دارد. حقیقت چیست یک اثر ارزشمند احصایی و یک مدخل برای ورود به آراء و ایدههای در حال دگرگونی هنرمندی است که از تکرار خویش گریزان است