محمد احصایی با مجموعه تابلوهای «آن» که یک سری جدید و مهم در کارهای هنری اوست، از پیچیدگیهای شکلی و زیادهگویی کارهای پیشین فاصله گرفته و به سمت نوعی سادگی و خلوص زیباییشناختی متمایل گردیده است. این تحول از یک منظر، تکاملی استادانه برای نیل به قدرت بصری بیشتر در جلوه ظاهری اثر و از منظری دیگر یک سمتگیری قابل درک برای تصفیه عناصر غیرضروری و پالایش بصری در آثارش که جلوه دیگری از رویکرد کمینهگرا در کار اوست. این مجموعه حاوی سادگی شکلی فوقالعاده در کار هنرمند و در عین حال پیچیدگی مفهومی در آن است.
واژه «آن» در متون عرفانی و تغزلی به طور مکرر به کار رفته است. این واژه از حیث معناشناختی واژهای مرموز در ادبیات ایران است که در برخی تفسیرهای رایج به عشق، زیبایی و معشوق آسمانی تعبیر شده است.
محمد احصایی در مجموعه آثار «آن» جلوهای از وجودی والا که مظهر امید و عشق و منتها درجه آرمان معشوق است را به نمایش میگذارد. در این تعبیر «آن» نشانهای است به کیفیتی در دوردست و شاید در برابر این که به ظاهری سهلالوصول و دمدست کنایه دارد.
در اثر حاضر محمد احصایی فراتر از خود واژه، «آن» را دستمایهای برای اشاره به مصرعی از غزل کوتاه و بسیار مشهور حافظ با مطلع «یارم چو قدح به دست گیرد» قرار داده است: «در پاش فتادهام به زاری / آیا بود آن که دست گیرد». او در عین سادگی، بر پیچیدهترین مفاهیم مربوط به جهان ایدهآلهای شاعرانه و عارفانه اشاره میکند. اثر حاضر در نگاه اول ساختاری منظم دارد تا شاید با توسل به نظم بر حکمتی خردمندانه و متعالی، در برابر بازیهای شکلی اتفاقی تأکید ورزد، اما در نظر بعدی مشخص میشود که ترکیب اثر کاملاً متقارن نیست و بر تنوع واریاسیونهای مختلف دو حرف «الف» و «نون» و سپس کلمات «که»، «آیا» و «بود» اتکاء دارد. در این ترکیب، تقابل رنگ سیاه، قرمز و زرد روی زمینه طلایی که خود شاید به استعاره ساحتی مقدس در پسزمینه آن کنایه دارد، بر پیچیدگی حوزه تصویر و زبان نشانهشناختی آن میافزاید. چنین ترکیبی باعث میشود که حروف و کلمات یادشده بهطور مجزا نیز مشاهده شوند تا نوعی واسازی صورت گرفته و تأویلهای مختلفی از این واژههای کوتاه استخراج شود.
عنصر تکرار که وجهی ذاتی در شیوه خوشنویسی و نقاشیخط ایرانی است، در این اثر نیز نقش مهمی را ایفا میکند. تکرار واژه و حروف منجر به تأکید بر یک جنبه مفهومی جدید از آن شده و دیگر اشکال هنر و مناسک عرفانی متکی بر تکرار مفرط یک قطعه، همچون موسیقی مقامی و رقص سماع را تداعی میکند. بدین ترتیب تکرار «آن» بهسان ترجیعبند یک شعر صوفیانه است که باعث سلوکی مراقبهگونه همچون امر مقدس میشود. تکرار در عینحال قاعده بنیادی ریاضی است که مبتنی بر تکرار اعداد و قواعد مترتب بر آن است. خردگرایی ریاضیگونه در هنر، همواره به حکمت متعالی در فرآیند نظم اشاره دارد. تابلوی حاضر بیش از هر اثر دیگر این هنرمند، بر رویکرد تکرار و یا سریالیزم در هنر اتکا دارد و بیش از همه تابع این خصیصه بارز هنر مینیمالیستی است.