محمدابراهیم جعفری، از استادان مدرنيست ايراني است که سادگی و درونمايه تغزلي آثارش، مخاطب را به رهایی از عالم بیرون و ادراک فضایی درونی فرامیخواند. در پسِ هر حرکت قلمموي او، که جسورانه و در یک «آن» بر پیکره تابلو لغزیده، دنیای شاعرانهای از تجربه زیسته وي نهفته است. جعفری دلبسته ایران است؛ دلبسته دیوارهای کاهگلی و معماری روزگار دیرین؛ دلبسته خاطره و شعر، ولي در عين حال عميقاً مقيد به اصول هنر مدرن و انتزاعي. جعفري که شاگردیِ استادانی چون علیمحمد حیدریان و محمود جوادیپور را کرده، بیش از همه متأثر از نوع نگاه محسن وزیریمقدم است که در سالهای دانشجوییِ وی، به تازگی از ایتالیا بازگشته بود و در دانشگاه به تدریس میپرداخت. به گفته جعفری، سفرهایی که با وزیریمقدم و دیگر دانشجویان به گوشه و کنار ایران میرفتند، به او آموخت تا محیط اطراف را خوب و عميق بنگرد تا حس فضا را ادراک کند. گفته ميشود کاربست فضاهای بومی در نقاشیهای جعفری، احتمالاً رهآورد همان سفرهاست. در اثر حاضر اما، مرز انتزاع تا بدانجا پیش رفته که دیگر اثری از فرم آشنا بر صفحه تصوير باقی نمانده است. قلممو بر تنِ کاغذ میرقصد و لکههای برجای مانده بر پهنه اثر، تنها یادگار رقص اندیشه نقاش بر این پیکرند. فضای نقاشیهای جعفری، شعرِ متجسد است؛ او خود شاعر و شاعرپیشه است و نقاشیهایش نیز مانند اشعارش، کوتاه و رازآمیز هستند. برای جعفری، نقاشی، تجسم احساس و ادراک نقاش در ظرف زمان است و زمان، همیشه پویاست و در حرکت؛ بنابراین نمیتوان در آن توقف کرد؛ نمیتوان احساس را از سیّالیت خود بازداشت. تنها میتوان دمی با آن بود و هنرمند در چنین تفکری، کسی است که بتواند همان «دَم» را تجسم کند. به همین جهت انجام هر کاری برای محمدابراهیم جعفری، به کوتاهی یک شعر است. در اثر حاضر بازی نور و سایه، همراه با خطوط محکم مورب و ایستا در میانه تصویر، خوانشی نو از ترکیب هندسه و «اتفاق» را رقم میزند. علاوه بر اين چند لکه آبی، قرمز و سبز، فضا را تکمیل میکند و بر وهم تصویر میافزاید. آبی فیروزهای، رنگ آشنای هنر ایرانی، در کنار قهوهای مرکبوار در اين اثر، یادآور خوشنویسی است. جعفری در بیشتر نقاشیهایش، از آبرنگ و مرکب استفاده میکند، چرا که رنگهای درخشان و روحی در کنار رنگسایههایی که آرام آرام در هم تنیده میشوند، بیننده را به سفری سیاحتی در رویای شاعرانه نقاش فرامیخواند. از مهمترین ویژگیهای این نقاش شاعر نگاه شخصی و نوستالژیک جعفری است که با پرهیز از پرداختن به جزییات، تلاش دارد روحی واحد را در کل نقاشی حاکم کرده و به بیانی یکپارچه دست یابد. شعر و نقاشی در دنیای هنر محمدابراهیم جعفری با هم عجین گشتهاند، برای درک نقاشیهای او، میتوان از اشعارش یاری جست: تا تو با مني/ رنگ برفها سپيد/ رنگ ابرها كبود/ تا تو با مني/ ابر، رنگ ابر دارد و/ دود رنگ دود/ بيتو زندگي چه سود؟/ تو براي من/ مثل جيوهاي براي آیينه/ بيتو شيشهام/ بيتو عمق من پر از تهي است/ بيتو در كوير بهت من سراب نيست/ بيتو زندگي براي من سراب/ بيتو نقش من برآب…