نقاشیهای مهدی حسینی بازنمایی نوینی از عالم مثالی در تفکر شرقی است؛ اگر در روزگار کهن کمالالدین بهزاد، بهشت را در همنشینی آبی لاجوردی و رنگ طلایی رقم میزد، حسینی با وامگیری صحیح از شاعرانگی مستتر در بیان بصری هنر ایرانی توانسته سبکی مستقل، شخصی و تحسینبرانگیز را شکل دهد که مصداقی در دیگر سبکهای مدرنیستی ندارد. هرچند هنرمندانی چون ماتیس و پیکاسو تحت تأثیر هنر مشرق زمین فرمهای ساده و گاه تزئینی را وارد آثار هنری کردند، اما وامگیری مهدی حسینی از روح هنر شرقی از جنس درون است نه برون. در آثار او خلوت، سادگی و رازمندی، فضایی را شکل میدهد که خارج از تجربه زندگی زیسته قرار میگیرد و روح را به پروازی سبکبالانه فرامیخواند. ترکیببندیهای روان و سنجیده در کنار نظم هندسی سطوح و خطوط، فضایی آرام را شکل میدهند. نوع قرارگیری سطوح رنگی با اجراهای سنجیده از نوع تأمل شرقی بر هستی است. گویی هنرمند با کنار گذاشتن شلوغی بصری، تلاش میکند فرم ناب را عیان کند و در این آشکارگی، سادگی را اعتباری دوباره بخشد.
رد پای سالها مطالعه در هنر نگارگری ایرانی در تمامی ادوار کاری حسینی قابل پیگیری است؛ چه در تابلوهایی که سوژههای روزمره را تداعی میکنند و چه در آثاری چون نقاشی حاضر که از هر نوع پرداخت واقعنما میگریزد و ره به وادی انتزاع میبرد.
تابلوی پیشرو بر بنیان یکی از اصلیترین اصول هنر ایرانی شکل گرفته است: قرینه در بیقرینگی. این نوع پرداخت در عین متجلی کردن هارمونی خوشایند، اثر را از یکنواختی میرهاند و تنوع و هماهنگی را در بستری هماهنگ کنار هم مینشاند. سطوح تخت رنگی که با دقتی ستودنی اجرا شدهاند در کنار یکدیگر با پرهیز از هر نوع سایه و روشنپردازی، پرسپکتیو مرسوم را نفی میکنند. با این حال اثر دارای عمقنمایی محسوس است و صحنهای را شکل میدهد که چشم را به درون میکشاند. چهار سرو بلند سبزرنگ بر بستر آبی بوم نشسته و در میان آنها سه دروازه با خطی سفید نمایان شدهاند. نوع نمایش درختان در دو سو از جنس دیگری است. با پیشروی از کناره تابلو به مرکز اثر از فضای مادی تصویر فاصله گرفته و فضایی فراواقعی شکل میگیرد، جایی که خط سفید مستطیلی همچون قاب یک در جلوه میکند؛ چون آستانه بهشت، ابدیتی نمایان شود.