حسین شاهطاهری را با تابلوهایی شبهامپرسیونیستی که از صحنههای دربار قاجاری نقاشی میکند میشناسیم. این نقاش معاصر در شهر تهران متولد شد و نقاشی را از سال 1375 آغاز کرد و تا به امروز علاوه بر نقاشی در زمینههای طراحی دکور، چیدمان، مرمت آثار نقاشی و عکاسی نیز فعال بوده است.
این هنرمند در سال 1379 موزهی مردم شناسی استان همدان (خانه لطفعلیان) را طراحی کرد و در 1381 اثر چیدمانی در یادبود زلزلهی بم اجرا کرد. دومین تجربهی چیدمان او در سال 1384 در پارک لالهی تهران رقم خورد. او در سال 1386 درجهی کارشناسی نقاشی را از دانشگاه سوره شیراز دریافت کرد و در سال 1387 در گردهمايي مكتب شيراز، به ارائه مقاله و سخنراني پرداخت.
سال بعد طراحیهای او در قالب نمایشگاهی گروهی در موزهی امام علی تهران به نمایش درآمد. سال 1389 او مجسمههای خود را مجدداً در نمایشگاهی گروهی که در همین موزه برگزار شد شرکت داد. او در همین سال همکاری خود را با موزه ملی ملک در بخش مستند نگاری و عکاسی آغاز کرد. فعالیت و تجربه کار با آثار تاریخی منجر به بررسی دقیقتر و توجه بیشتر به تاریخ هنر ایران شد. سرانجام نخستین نمایشگاه انفرادی این هنرمند در سال 1394 در گالری 26 تهران برگزار شد.
شاه طاهری، مجموعه آثار خود را با تاثیرپذیری از آثار تاریخی دورههای مختلف همچون قاجار صفویه و یا زندیه شکل میدهد و به بررسی فرهنگ مردم در گذشته و حال میپردازد. وی مثل بسیاری از جریانهای بابروز هنر معاصر ایران، به سراغ عکسهای درباری عهد قاجار میرود. شیوهی کار او در ترسیم انجمنهای درباری بیش از همه به سبک امپرسیونیستی نزدیک است. او با تاشهای رنگی فاصلهدار که غالباً با استفاده از کاردک روی بوم مینشینند، انعکاسی تار و مبهم از موضوعات خود بهدست میدهد. اگر این شیوه برای نقاشان امپرسیونیستی با تجربهی نقاش فرانسوی در درک و دیدار امور روزمره و گذرای زندگی شهری پیوند داشت، در آثار شاهطاهری بهنوعی با مسألهی خاطره و سازوکارهای یادآوری گذشته در ارتباط است.
او سازوکار خاطره را واسازی میکند. بدینگونه که عکسهای دورهی قاجار را میگیرد و با ایجاد ابهام و گسستگی بین ذرات تشکیلدهندهی این تصاویر، آنها را در قالب لکههایی گسسته و متخلخل میریزد که همانند خاطراتی گنگ و مبهماند؛ اشباح تاریخ. دیدار این تابلوها تجربهای مشابه احضار ذرات پراکنده و گریزپای گذشته و تلاش مداوم ذهن برای پیوند این اجزا و رسیدن به تصویری منسجم، روشن و قطعی است. تلاشی که همواره محکوم به شکست است. پژواکی از این جملهی فیلم «بیآفتاب» کریس مارکر که: «ما به یاد نمیآوریم، ما خاطره را بازنویسی میکنیم، همانسان که تاریخ نوشته میشود».
شاهطاهری در گفتگویی از علاقهی عمیق خود به «برزخ میان تصاویر عکاسی شده و نقاشیهای دورهی قاجار» و احساس نزدیکی و خویشاوندی با شخصیتهای این تصاویر سخن گفته است: «گویی واقعیتی در میان آنچه که بوده و آنچه به تصویر درآمده جا مانده. با فاصلهای زیاد نسبت به هر دو». گویی او با ایجاد فاصله میان عناصر پیوستهی عکسهای قجری و تبدیل آن به لکههای از هم گسسته، در فواصل میان لکهها قدم میزند و در نفس «فاصله»ای که در سخنانش بر آن تأکید کرده است، تفحس میکند.