با مرور برگهایی از تاریخ هنر جهان نام هنرمندانی به چشم میخورد که به نوابغ دوران خود و یا هنرمندان جریانساز تاریخ هنر شهرت دارند. همانقدر که رافائل و داوینچی و میکلانژ بر تارک فرهنگ باشکوه رنسانس میدرخشند، تاریخ هنر ایران پس از طی دوران پرافتخار مانی و کمالالدین بهزاد و سلطان محمد نقاش، بار دیگر در دوره قاجار با رسیدن به نام هنرمندانی چون محمودخان صبا، صنیعالملک و بهویژه کمالالملک لحظاتی درنگ میکند و به خود میبالد. اکنون بر هیچ مورخی پوشیده نیست که نام محمد غفاری معروف به کمالالملک در مقام یکی از پیشگامان جریان نقاشی طبیعتگرای ایرانی، با آغاز فصلی نوین در فرهنگ تصویری ایران رقم خورده است.
از اواخر سده پیشین و با تجارب نوگرایانه کمالالملک، نگاه بازنمایانه نقاش نسبت به طبیعت (دنیای عینی)، جای نگاه مثالی و اسطورهای را گرفته و به اصلی روشن و انکارناپذیر در عرصه هنر ایران تبدیل شده است. بدین ترتیب نقاشی بازنمایانه، طبیعتگرا و واقعگرا، صحنه هنر تجسمی ایران را به تسخیر درمیآورد؛ تا جایی که فعل نقاشی کردن در معنی عام آن، با رفتار عینینگر نقاش و نگاه صرفاً عکاسانه و بازنمایانه همسو میشود.
از دوره صفویه، با تغییراتی که در ساختار هنر تصویری و زیباییشناسی هنرمند ایرانی رخ میدهد، نقاشی «تکچهره» به عنوان سوژهای جذاب و مورد توجه در نقاشی ایرانی به تدریج ظاهر میشود و متعاقباً ابزار سنتی کاغذ و آبرنگ را به بوم و رنگروغن تغییر میدهد. نخستین تکچهرهها همچنان نگاه آرمانی نقاش به تمثال یا صورت را ارایه میکنند، بهطوری که بسیاری از این تکچهرهها شباهت چندانی به واقعیت ندارند و صرفاً تمثالی خیالپردازانه هستند، اما از دوره قاجار با ورود تابلوهای خارجی چهره که عمدتاً آورده شاهان ایرانی یا تحفه سفرای غربی بودند، پارچههای منقوش به چهره، ورود صنعت چاپ، سفر شاهان قاجار به اروپا و ورود عکاسی به ایران، نقاشی تکچهره همچون اثر حاضر به سوی واقعگرایی سیر کرد.
ابراز شگفتی و حیرت ناصرالدینشاه و مظفرالدینشاه از نقاشیها و مجسمههای واقعگرایی که در موزههای اروپا دیده بودند، بعدها منشاء استقبال حاکمیت از نقاشی بازنمایانه، به ویژه تکچهره و تغییراتی عمیق در زیباییشناسی بومی شد. در واقع در راستای همین تغییرات در فرهنگ بصری است که نقاشی تکچهره از سیمای پادشاهان، درباریان و رجال قاجاری، بارها در آثار کمالالملک و دیگر نقاشان طبیعتگرای دوره قاجار و پهلوی دیده میشود.
بهطور کلی پرترهسازی در آثار متنوع کمالالملک جایگاه ویژهای دارد. حضور چندین اثر کمالالملک در حراجیهای مهم دنیا؛ از جمله دو نقاشی شاخص پرتره ناصرالدینشاه (۱۳۷۳) و پرتره مظفرالدینشاه (۱۳۸۹) در حراج کریستیز لندن، حاکی از توجه ویژه مارکت جهانی به این دسته از آثار اوست. ساخت پرترههای ناصرالدینشاه، مظفرالدینشاه، وثوقالدوله، میرزا محمدحسین ادیب، صنیعالدوله، عضدالملک (نایبالسلطنه احمدشاه)، سردار اسعد بختیاری، محمدعلی فروغی و بسیاری دیگر نشان میدهد که او اهتمام و توانایی خاصی در ساخت تکچهره داشته است. البته نباید مناسبات اقتصادی هنر را نیز در سفارش این قبیل آثار از نظر دور داشت. حتی زمانی که کمالالملک به منظور مطالعه نقاشی چند سالی به اروپا سفر میکند نیز خلق پرترههایی چون فونتن لاتور (نقاش فرانسوی)، رامبرانت و یا پرتیه (دربان محل اقامت او در اروپا) ادامه مییابد.
اثر حاضر یک نمونه شاخص از ژانر پرترهسازی در نقاشی کمالالملک و بهطور کلی نقاشی واقعگرای دربار قاجار محسوب میشود.