عکسهای عباس کیارستمی، عمل درست دیدن را به مخاطب میفهمانند، درست دیدن جهان و زندگی. او راوی قصههای شگفتانگیز است، قصههایی که با هر چیز ساده و بارها دیدهشدهای میساخت. او به بیننده فیلمها و عکسهای خود یادآوری میکرد که با دقت و نگاهی تازه به هر چیز ساده و دمدستی بنگرد، آنگاه جهان تازهای کشف و پدیدار میشد.
در اثر حاضر چشمانداز سرسبز پشت نردهها با نوری که از لابهلای آن میتابد، کنجکاوی بیننده را برای درنگ و درک این زیبایی و روشنایی برمیانگیزد. حصار نردههای پیشزمینه، رو به روشنایی و منظرهای امیدبخش دارد که ادامه حیات و زندگی در پسزمینه را نوید میدهد. این عشق به زندگی و امید به بقا و نیکبختی، مضمون رایج در بسیاری از فیلمهای عباس کیارستمی نیز بود.
از سوی دیگر خطوط متقاطع نردههای زردرنگ با سبزهای تیره و روشن پسزمینه، شکلی از یک تصویر انتزاعی را پدید آوردهاند که ریتم و پویایی خطوط، به ضربهقلمهای پرتحرک نقاشان اکسپرسیونیسم انتزاعی پهلو میزند. عکس از یک منظره ساده فراتر رفته و به ترکیبی پویا از خطوط و رنگها تبدیل میشود که ورای موضوع ساده تصویر، چشم بیننده را به حرکت و کنکاش در پرده فرامیخواند.
کاترین میه، مورخ هنر فرانسوی، درباره آثار کیارستمی مینویسد: «او به جای اشاره به زیبایی باغها و سرزمینهای موعود در دوردستها، از میان قاببندیها تخیل را به کار میاندازد. امری که اغلب در آثار کیارستمی به آن برمیخوریم، واقعیت دوری است که به راحتی نمیتوان به آن رسید. بیش از شیئی که بتوان لمس کرد، به سان دیواری است که تنها میتوان در نزدیکی آن و در امتدادش پیش رفت (همانطور که در فیلمهایش نیز مشهود است)»
[۱].
[۱] . میه، کاترین؛ پنجره رو به حیات؛ نشر نظر، چاپ اول، تهران: ۱۳۹۲.