تهران،
اقدسیه، خیابان بوستان، کوچه ناز(باقرالنمر)، پلاک ۱۰
28 دی18 January - 12 بهمن 13961 February 2018
استیتمنت مجموعه "زمان"
عبور از غبار: جستجوی مصورِ فضیلت در میان ویرانه ها
هنر دریچه ای است که هر دوره از آن به خود می نگرد؛ این دریچه را تاریخ هنر در سبک های متفاوتی به روی زمانه گشوده است اما در هنگامه تجربه زیبا شناختی برای هنرمند و مخاطبش، آمیزش عاطفه و خرد برای نگریستن به آنچه موجود است به آگاهی از آنچه موجود است می انجامد. در مسیر در زمانی هنر انطباق دریچه های گشوده به زمان نشان میدهد که هنرمند رودرروی رخدادهای تاریخ می ایستد و با جوهره زمان رویارو می شود. تاریخ روایت متظاهرانه راویان از واقعیت و برساختن مخترعانه حقیقت آن است اما هنر در بیانی دگرگون کننده از روایت های مجعول تاریخ اگر ادعای راستین حقیقت گویی نداشته باشد، دستکم هستی متفاوتی از زمان و زمان را پرده بردارانه پیش روی نگاه باشندگان در رود جاری زمان میگذارد. رویکردی که جواد علیمحمدی در مجموعه "زمان" در پیش گرفته است.
مجموعه زمان و بیانی است در آمیخته با تجربه حسی نقاش از جنگ در بطن طبیعت/فرهنگ؛ در آثار این مجموعه در آمیختگی فضای شهری و غیر شهری در انتخابی متنوع از کشیدن شهر به پیش زمینه و یا راندن آن به پس زمینه طبیعت اثر جنگ را در هر دو (شهر /طبیعت) به نمایش می گذارد. گویی زندگی در تمامیتش دستخوش کنشی است ویرانگر که تنها از آدمی بر می آید. طبیعت زمان را به گونهای تجدیدپذیر در خود تکرار می کند و خواب و بیداری و مرگ و زندگی اش را در رنگهای متنوع در ادوار چهارگانه اسطورههای فصل هایش و در قالبِ بودن و زندگی همه موجودات متجلی میکند. گردش رنگین زندگیِ طبیعت در رنگآمیزی زندگی سامان یافته و زایای انسانها در شهر نیز نوید تداوم حیات و بقا می دهد. قدرت ترمیم پذیری هر زوالی در طبیعت در تکوین دوباره، خود آموزهای برای فرهنگ بوده است که می توان از زوال به سوی تکوینی دوباره رفت. اما علیرغم ترمیم بیواسطه و خودکار طبیعت، ترمیم در فرهنگ نیازمند وساطتی انسانی است؛ هم او خطرآفرین و زوال گر و هم او منجی و نجات بخش است. همین جاست که دوباره، چنانکه مارتین هیدگر آن را برجسته می نمود، طنین کلام هولدرلین شاعر به گوش میرسد که میگفت آنجا که خطر هست منجی نیز نهفته است. پس چنانکه در آثار این مجموعه هویداست، جهانِ رنگ باخته و به خاکستر نشسته تصویری آخر زمانی خواهد بود از زندگی که یا پایان یافته و یا در حال پایان است؛ اعلام خطری که زنگ ها را برای آمدن نجات دهنده به صدا در می آورد و او را در میان تمامی مخاطبانش جستجو می کند؛ همه ی کسانی که جنگ را رویداد عادی این روزگار تلقی نکنند و آن را در لابه لای آثار باقی مانده از واقعه دوباره تجربه کنند، بوی چوب های سوخته را استشمام کنند و از گرد و خاک در حال فرو نشستن انفجارها به سرفه بیافتند.
این مجموعه زنهار و هشداری است به وقوع اپوکالیپسی که ظهور آن در سالیان اخیر، خاورمیانه ای تاریخمند را فرا گرفته و می تواند سرایتش به تمامی جهان، همان پایان محتومِ تحمل ناپذیر را برای بشریت رقم بزند. طرفه آنکه خاورمیانه مهد بسیاری از تمدن های کهن و سرآغاز بسیاری از فرهنگها ست که ساختار و درونمایه تاریخ بشری از آنها جان و مایه گرفته است و اکنون جنگج چون سایه ای شوم بر این مهدِ سرآغازها، گسترانیده شده، مانند ضَرَبانی یکنواخت در این سالیان در این منطقه به گوش میرسد و هر آینه بخشی از آن را به آتش و خون و ویرانی میکشاند؛ و این ویرانی نمادی از ویرانی تاریخ است، همچون محو شدن بسیاری میراث تاریخی و فرهنگی که عامدانه در این سالها در عراق و سوریه به کام نابودی کشیده شدند؛ چونان شهرهایی که در پس زمینه نقاشی های علیمحمدی جز ویرانه هایی محو در حال سوختن از آنان چیزی باقی نمانده است. نقاش آنجا که شهرهای ویران و در حال زوال را در پس زمینه طبیعت می گذارد با زمین و درختانی سوخته، با عناصری از طبیعت غیر شهری، فاجعه را نمایان میکند و آنجا که شهر پیش می آید خودِ شهر با هیبتی خوفناک روایت گر زوال و وضعیت آخرالزمانی خود است.
هنرمند نقاش این آثار تنها به دوران اخیر طعنه نمی زند، بلکه با برخی از عناصر موجود در تابلوهایش چون اتومبیلی متعلق به زمانه جنگ جهانی دوم و یا بازنمایی گروتسک و طناز آزمایش و انفجار اتمی، و یا تصویری قابل تکرار در تاریخ جنگهای مدرن از سربازی جان باخته روی سیم خاردار تداعی گر تمام فجایعی تاریخی می شود که از جنگ در تاریخ مدرن بشری جاری بوده است. و با کمال تأسف تاریخ بیش از آنکه با دستاوردهای نیکویش به یاد آید بیشتر با بوی خون و تصویر ویرانیهای جنگ هایش فرایاد می آید پیوند و ارتباط تمامی ناپذیر زمان و جنگ را در ناتمامی تاریخی مفهوم جنگ می توان یافت: جنگ رویدادی است که آغاز میشود اما پایان نمی پذیرد؛ شومی این پدیده در همین پایان ناپذیری آن است. اگرچه به ظاهر دستاوردهایی برای جنگ افروزان دارد اما فی الواقع و در نهایت هیچ کس از عواید این رخداد ویرانگر بهره نخواهد برد. عایدی ملت های متخاصم حاضر در نبرد، تأثیراتی است که در خاطره جمعی آنها انباشته می شود و چونان کابوس هر آینه در خواب و بیداری نسل دچار جنگ و نسل های پسین آن دوباره ظاهر می شود. جنگ تبدیل به زمان گذشته نمی شود بلکه همواره در زمان حال از نو احیا میشود تو گویی گذشته ای در کار نیست و این حال خود را به وسعت تاریخ بسط داده است. در رخداد جنگ زخم ها ایجاد می شود اما زمان آن را از ترمیم باز میدارد. و در اعصار پس از جنگ در صور تازه تری از نو فرارو میآورد. زخم جنگ ناسور است.
روح زمانه ی آکنده از جنگ در عصری که ما در آن می بالیم، عرصه ی منفعت جویی نیروهای مسلط جنگ افروز و کوشش ایشان برای طبیعی سازی آن است و چنین است که دستگاهها و رسانههای خاطره زدای امروز، جنگ را در اذهان مردمان این روزگار امری بدیهی و معمولی جلوه میدهند. جز آنان که جنگ را با گوشت و خون خود تجربه میکنند، ناظران جنگها هر روز آن را شفافتر و طبیعیتر تماشا میکنند. این مسیر عادی سازی و شفافیت بخشی و بیتفاوتی ناشی از بی رنگ سازی خون هایی که بر زمین می ریزد باید با کنش و از نگاه هنرمندی آشناییزدا به چالش کشیده شود. از این رو، رویارویی آشنایی زداینده هنرمند برای بازیافت واقعیت جنگ در بطن طبیعت/فرهنگ، هم مبارزه با ساز و کار ماشین جنگ افروزی است، هم هم آوری با صنعت فرهنگ و دستگاههای رسانهای طبیعی سازش و هم مواجهه ای متفاوت با مقوله زمان. خصلت اغلب این آثار عمدتاً نمایش فضا در غیاب پیکره انسان است، اما جایگزین کردن و بهره گرفتن از عناصر طبیعی و ابژههای برساخته ی انسانی، به مثابه نشانههای اشارتگر(Indexical Sign)، خود تمهیدی است برای اشاره به قربانی کننده/قربانی شونده ای که حضورش در شمایل انسان، بلکه در بازنمایی کنش او نمایان میشود. هر کدام از این آثار مانند صحنه های فرجامین تراژدیهای بزرگی است که شخصیت تراژیک در انتخاب خود به لحظه فاجعه(Catastrophe) رسیده و باید به عینه آنچه را نتیجه ی ناگزیر انتخابهای مصرانه اوست ببیند؛ آنچه را که پیامد ناگزیر هامارتیا(Hamartia) یا خطای تراژیک مسیریابی به سوی غایتی فرهنگی و انسانی است.
برای نمایش هیولاوشی جنگ نیازی به نمایش رخداد جنگ نیست بلکه نمایش تأثیر بازمانده از آن خود روایتگر واقعه ای هولناک خواهد بود که به طرز خوفناکی اثرش را بر طبیعت و ساخته های انسانی نهاده است. نقاش برای این کار دو نقطه ی نظارت ایجاد کرده است: یکی جایی که او و ما ایستاده ایم و به سرزمین سوخته نگاه میکنیم و دیگر ناظر یا ناظران درون تابلو که یا در شمایل انسانی خود حاضرند و یا ابژه ای جانشینشان شده است، همچون نیمکتی که برای نشستن و تماشا کردن رویداد، روبروی ویرانهها تدارک دیده شده است. غبار های پراکنده در تابلوها اگرچه می تواند نشانه ای نمایه ای باشد که معلولش در میدان رخداد وجود داشته، اما کار کرد مهم اش پوشانندگی است برای کوشیدن مخاطب تا ازمیان یا از پس آنها واقعه را باز یابد. این فقدان شفافیت و صراحت کارکردی آشنایی زدا فراهم میآورد برای کسانی که با نگاهی خو کرده به ساده بینی رخداد با صراحت آشکار شده را بر سبیل عادت از پیش چشم می گذرانند.
این دعوت، فعال سازی مخاطب برای تأمل انتقادی بر کنش آدمی و به جا مانده های واقعه ای است که نه طبیعت بلکه همو ایجاد کرده یا میتواند کرد. در این آثار اقامه ی دعوا علیه مشاهده گری خنثا صورت میپذیرد تا بازیابی ظرفیت تاریخی هنر نقاشی برای تأمل در زمان و مافیهایش ظهور می کند.
نقل به مضمون، روزگاری پیر پائولو پازولینی گفته بود تاریخ هنر و ادبیات در نمایش جهانِ پر از فضیلت و روشنی، با برجسته کردن یک رذیلت و سقوط ناشی از آن تأثیرات دراماتیک ایجاد کرده است، اما این تأثیرات آنقدر موثر نخواهد بود در برابر آنکه جهانی پر از رذیلتِ موجود را نمایش داد، تا از میانه ی تیرگی و تاریکی ناشی از این انباشتگی رذالت، مشاهده گر ها در جستجویی خستگی ناپذیر برای یافتن فضیلت، پای در راه مکاشفه بگذارند. در فضاهایی نمود یافته در رنگخنثای خاکستری، که جهان میان سیاه و سپید دست و پا میزند و غوطه می خورد آثار علیمحمدی در مجموعه زمان، مشاهده گر را به کشف رنگهای گرم زندگی بخش و فضیلت های فراموش شده انسانی در میان خرابههای در غبار فرو رفته دعوت میکند، در میان این هجوم خاکستری برآمده از خاکستر جنگ و کنش های ویرانگر انسانی، در این سیاه و سفید شوم، گاهی ته مانده ی رنگ و رو رفته از رنگی گرم، که بر تن ابژه ای تخریب شده در حال فرو مردن است، اشارت گری برای مخاطب است تا مگر از میان این تصاویرِ پس از واقعه، دوباره فضیلت های سازنده و آبادانی بخش انسانی را در خاطره پر آب و رنگ طبیعت و شهرها و آدمیانِ پیش از واقعه به یاد آورد و یا تحقق دوباره اش را آرزو کند.
سعید اسدی
نمایشگاه های نزدیک فعلی
ایهام و ابهام
تهران
2 آذر22 November - 14 آذر 14034 December 2024
بی عملی
2 آذر22 November - 15 آذر 14035 December 2024