تهران،
سهروردی شمالی، هویزهی غربی، نبش شهید یوسفی، پلاک ۱۳۰
10 آبان1 November - 20 آبان 139811 November 2019
آن روزها گذشتهاند؛ آن روزها با تمام شور و هیجان و درد و اندوهها! حالا دیگر ما ماندهایم و نگاههای خیرهای که تکرار میشوند؛ نگاههایی خیره به هیچ!
گویی که پس از تمام آن شادیها و مصائب گذرا، به لحظهای رسیدهایم که دیگر هیچ راهی و حرفی باقی نمانده؛ هیچ مگر خیره شدن به تنهایی و سرنوشت؛ جایی که چندان هوایی برای تنفس نیست و اشیا و آدمها به یک اندازه غریبهاند.
محمود باجلان مدتها در مقابل چهرههایی بیحرکت نشسته و نگاه خیره آنها را بر بوم خود ساخته و پرداخته است. اما خود او نیز همچون آنها در غربت پس از آن روزها گرفتار آمده است.
زروان روحبخشان
گویی که پس از تمام آن شادیها و مصائب گذرا، به لحظهای رسیدهایم که دیگر هیچ راهی و حرفی باقی نمانده؛ هیچ مگر خیره شدن به تنهایی و سرنوشت؛ جایی که چندان هوایی برای تنفس نیست و اشیا و آدمها به یک اندازه غریبهاند.
محمود باجلان مدتها در مقابل چهرههایی بیحرکت نشسته و نگاه خیره آنها را بر بوم خود ساخته و پرداخته است. اما خود او نیز همچون آنها در غربت پس از آن روزها گرفتار آمده است.
زروان روحبخشان