تهران،
خیابان مطهری، خیابان لارستان، خیابان عبده، پلاک ۷
19 خرداد9 June - 5 تیر 140226 June 2023
در مجموعه اخیر نقاشیهای کامران دیبا کلاژ زمینهساز تصویر است. رخداد کلاژ در آغاز هنر مدرن که بر شکلگیری سبکهای متعدد نقاشی و مجسمهسازی بسیار تاثیرگذار بود، نه تنها ابداعی فنی بلکه منظری اندیشگی بود که تمهید تصویری کارآمد و ماندگاری برای هنرمندان به ارمغان آورد؛ شگردی که راه را برای زبان تصویری سراسر نویینی گشود و شیوههای مرسوم بازنمایی را به نفع بازی تخیل و امکانات بیپایان آن کنار زد.
در این مجموعه، دیبا بریده عکسهایی از مجلات را با چینیش حساس در قالب ترکیب دیداری تازهای سازمان داده، به سطح بوم منتقل کرده، سپس روی آن نقاشی کرده است.
این روند ساختارشکنی و بازآرایی عناصر تصویری، به مدد کنار همنشاندن لایهها و عناصر مختلف، به فراروی از دلالتهای اولیه تصاویر انجامیده و به ایجاد معانی تازه و برانگیختن تفاسیر متنوعی راه داده که ممکن است مورد نظر هنرمند بوده یا نبوده باشند.
کلاژها پیشمتنی برای خلق به دست میدهند. هنرمند خود می گوید: «حتی وقتی معماری میکنم دوست دارم چیزی در زمین باشد، چند درخت یا یک تخته سنگ، زمین خالی را دوست ندارم.»
تمهید کلاژ از دیرباز در نقاش دیبا حضور داشته است. او از اوایل دهه 1340 در مجموعه «پنجرهها» مصالح روزمره و نامتعارف را در ترکیب با نقاشی و کلاژ به کار برده بود.
نمایشگاههای «آب باز زبردست» (1346) و «کفش در پای زن» (1355) از پیشگامان نمایشگاه چندرسانهای در ایران بودند، و عناصر و تجارب روزمره همواره در هنر او نقشآفرینی کردهاند.
در مجموعۀ اخیر با عنوان «Body Parts» کلاژها که عمدتًا از بخش تبلیغات مجله گرفته شدهاند، بیش از هر چیز اعضای بدن را شامل می شوند، و مشخصًا دست و پا، یا «اعضایی که کار میکنند.» خصلت چندپاره و کلاژ مانند در مجموعه «روزنامههای جهانی» نیز که در 1393 در گالری آران به نمایش درآمد هویدا بود.
چندپارگی آینه پیچیدگی و تکهتکه بودن تجربه زیسته است: خصلت متعارض و بغرنج زیست معاصر که به بوم پستمدرن تسری یافته است. ساختارِ بصریِ متناقصنما ایده واقعیت در حکم ماهیتی یکه و یکپارچه را به چالش می گیرد و بر تعدد وجوه و دورنماها صحه میگذارد.
این خصلت با زیست چندپاره هنرمند و تجربه زندگی و آفرینش هنری در چندین شهر در قارههای مختلف و حضوراو در فضای جنبشهای گوناگون هنری هم نواست، از سقاخانه در تهران گرفته تا اکسپرسیونیسم انتزاعی و مینیمالیسم در نیویورک، نوورئالیسم در پاریس و جریانهای فراگیر پاپ آرت و هنر مفهومی.
تعامل انتزاع و فیگوراسیون ترکیببندیها را به تحرک درآورده است. تعلیق و چرخش پیوسته عناصر بصری، چندپارگی فضای تصویر، و عقب رفتن و جلو آمدن سطوح که موجب القای بعد میشود، از مصادیق این پویایی است. لایهها در حرکتاند و اتصالات کوتاه مدتی با واقعیت برقرار میکنند.
تصور شکاف و حفره در تصویر و عمق و پرسپکتیو چند ساحتی به واسطه آرایش برشها ایجاد میشود.
با وجود غلبه انتزاع، قطعه عکسها پیدرپی مصداق بیرونیشان را تداعی میکنند و بیننده را در باب جهت و عمق به خطا میاندازند.
به اینها باید حضور موجز اما بسیار مؤثر عنصر نقاشانه را افزود، که با اختصار در کاربرد قلممو همراه است. از آنجا که تشخیص بخش نقاشی و کالژ ساده نیست ، بیننده باید بدن و دید خود را حرکت دهد و به بوم نزدیک و دور شود.
هنرمند لبههای عکسها را طوری پاره کرده است که حاشیه پارگی به خوبی مشخص باشد. او در برخی آثار این حاشیهها را با رنگ مؤکد میکند تا بر روند کار خود تاکید کند، و این ترکها خود جزء مهمی در ترکیببندی میشوند. در این راهبرد سهل و ممتنع علایق تاریخ هنری کامران دیبا بیتاثیر نیست. او تبار فرم مدرن و تحوالت آن را میشناسد و این شناخت محصول شش دهه اشتغال او با هنر تصویری و حاصل مشاهده و پیگیری دائمی رویدادهای هنری است.
او در این دههها آهسته و پیوسته به دیدن و نقاش کردن مشغول بوده، چنان که راحتی و سیالیت رفتار با این رسانه از اعتماد و اطمینانی حکایت میکند که محصول پیوستگی دائمی هنرمند با فعل نقاشی است.
قرارگیری پاره عکسها در بافتار تازه محتوای روایی مبهم و تاویلپذیری پدید آورده که در آن عناصر سرگردان پیوسته دلالتها و روایتهای مختلف میآفرینند.
عکس دلالت و روایت خود را از دست میدهد. امر آشنا به ناآشنا تبدیل میشود. قطعات گنگ بدن ما را به تشخیص و تکمیل تصویر فرامیخوانند اما این روند را ناتمام میگذارند و به تجارب و تداعیهای شخیص مخاطب وامینهند.
با این همه، در این روایت تازه، تخریب و فروپاش، بدنهای قطعهقطعه زنان، پارههای حضورشان، چهرههای پنهان زیر باند سیاه، و گیسوان شناور در اینسو و آنسو،در بستر امروز ایران بیشک دلالتهای دیگری مییابند.
هلیا دارابی
هلیا دارابی