نقاشیهای رضا لواسانی بیش از آنکه زاده تخیلات بصری باشند، ترجمان اشعار کهن فارسی هستند که تجسمی تصویری یافته و معانی بلند عرفانی و تغزلی شعر کهن را در قالبی نو از تصویر میریزند. لواسانی این دلبستگی به ادبیات را در تمامی انواع آثار هنری اعم از نقاشی، مجسمهسازی، تصویرگری و... نشان میدهد و آنچنان در این مسیر ثابت قدم بوده که امروزه آثارش با وجود بیان فرمالیستی مدرن، کیفیتی کهن دارند. اثر پیشرو از مجموعه آب، باد، خاک و آتش است؛ نقاش ِ تلاش دارد در پس چهار عنصر حیات، رازی مکنون را به زبانی تمثیلی بیان کند. اسبی در حال جهیدن از شعلههای رقصان آتش است و این جهش با حرکتی رقصگونه همراه است. استفاده ظریف از عناصر ریتمیک در پسزمینه، حسی از حرکت باد بر بستر دشتی کویری را تجسم میبخشد که اسب در میانه آن به حالتی معلق تصویر شده است. تضاد رنگی میان پیکره اسب با پسزمینه سبب میشود اجرای دقیق پیکره به خوبی در میانه اثر پدیدار شود و چشم در حرکت از بالا به پایین با شعلههای رقصان آتش برخوردی نرم را تجربه کند که بر حرکت رقصگونه در میان آتش این حیوان نجیب هرچه بیشتر صحه میگذارد. به طور کلی پیکرههای انسانی و حیوانی در نقاشیهای لواسانی از کیفیتی خشک برخوردارند که آنها را غریب و ناآشنا مینمایاند. نوع خاص طراحی در مفصلبندیهای بدن حیوان به گونهای است که از هر نوع پرداخت واقعگرایانه میگریزد و در این گریز بر وجه تمثیلی و سمبلیک فرم اسب تأکید میکند. نقاش با حذف زوائد و جزییات در بدن پیکره تلاش کرده به فرمی گرافیکی از اسب دست یابد که در نهایت به واسطه قرارگیری در پسزمینه تزیینی و فرمهای نرم و منظم آتش، فضایی غیرطبیعی را ایجاد میکند. وجود ریزهکاریها با وسواس، دقت در اجرا، عدم عمقنمایی، ریتم منظم، بافتهای ظریف، عدم وجود سایه و منبع نوری مشخص، اقتباسی است که هنرمند از گنجینه عظیم نگرشهای زیباییشناسانه هنر ایران زمین داشته و تلاش کرده آن را در زبانی نو و امروزی بازنمایی کند. در این اثر اسب تمثیلی از همت عالی انسانی است که فرد صاحبدل همچون جنگاوری رشید باید آن را از خندقی پرآتش برهاند تا به آسمان حقیقت برسد و در این اوجگیری از دام دنیا برهد؛ آنچنان که مولانا میگوید: اسپ خود را ای رسول آسمان / در ملولان منگر و اندر جهان فرخ آن تُرکی که استیزه نهد / اسپش اندر خندق آتش جهد ُ گرم گرداند فرس را آنچنان/ که کند آهنگ اوج آسمان