نقاشیهای پرویز کلانتری در واقع تصویر لایههایی از خیال و خاطره اوست که بر سطح بوم ثبت شدهاند. بدین ترتیب آثار کلانتری به شعری تصویری از جنس خاک بدل میگردد. اثر پیشرو یادآور تجربههای زیسته یک قوم است؛ تصویری از یک زندگی فراموش شده. او سنتها و فضاهای معماری ایرانی را تصویر میکند. کلانتری قصهگوی خاطرات گذشته است. تصویر او از گذشته اما تلخ و غمانگیز نیست، بلکه پر از شور زندگی و حال خوش است. در اثر حاضر، کلانتری تصویری از یک گرمابه روستایی ارایه داده است. با نوشتن عنوان گرمابه بر سر آن بر سوژه نقاشیاش تأکید کرده و در عین حال شوخطبعی و بازیگوشی کودکانه او، در نقاشی نیز نمایان شده است. او با پرهیز از بازنمایی واقعگرایانه، با تقلیل شکلها به سادهترین فرمهای مثلث و مربع و مستطیل توانسته به بیانی مدرن در نقاشی خود دست یابد. استفاده هوشمندانه از برشهای اریب رنگها، نور و سایه حاصل از تابش تند آفتاب در مناطق کویری ایران را به زیبایی نشان میدهد. در فضای محدود رنگهای اخرایی و سفید و سیاه، سطوح قرمزها و صورتیها و نارنجیهای تند و درخشان، فضای نقاشی را به ترکیبی جذاب و پرتحرک و پویا تبدیل کرده است.
آثار پرویز کلانتری را حتی بدون امضایش نیز میتوان بازشناخت. او، پس از مارکو گریگوریان که به عنوان یک مدرنیست ایرانی نقاشی با کاهگل را تجربه کرد، این شیوه را در خلق بسیاری از آثار خود به کار گرفت. کلانتری بر خلاف مارکو و به دور از فضای پاپ، به زبانی شخصی در بازنمایی معماری ایرانی رسید.
سیر و سفر در کورهراههای کویری و گشتوگذار در چشماندازهای پر فراز و نشیب عشایری، با نگاهی به معماری مناطق کویرنشین ایران، چکیدهای از فضای آثار کاهگلی کلانتری را تشکیل میدهند. با نگاهی جزییتر میتوان عناصری چون گنبد، گلدسته، بامهای گلی، بادگیر، در و پنجرههای روستایی، دیوارهای کنگرهدار و کاشیهای رنگی ایرانی را در این آثار به تماشا نشست. کلانتری برای زندهتر نشان دادن جلوه آثار خود، به جای آنکه به شیوه نقاشان سنتی، توهم خشت و گِل و کاشی را تصویر کند، خودِ آن را به نمایش میگذارد و با این شگرد آثاری پدید میآورد که هم نقاشی و هم کولاژ است.
دوره نقاشیهای کاهگلی پرویز کلانتری تقریباً از سال ۱۳۵۳ آغاز شد و تا پایان حیاتش ادامه یافت. تجارب تصویری او در فرم، رنگ، زمینه و انتخاب موضوع، در عرصه تصویرسازی نیز دنبال میشد. او خود را «نقاش مناظر خاکآلود ایران» مینامید.