اثر حاضر، كه از نظر سبك و ابعاد با اكثر آثار ژازه تفاوت دارد، از طرفي به لحاظ تركيببندي، فرم و پالت رنگي آثار ژرژ براك را به خاطر ميآورد و از سویی دیگر به لحاظ طراحي ساده با حداقل جزیيات فيگورها و استفاده از کمترین رنگها يادآور نقاشيهاي ديواره غارهاست كه از دوران پارينهسنگي برجاي مانده است. اين تقابل سنت و مدرنيته مایه اثر حاضر است. در اين نقاشی تلفيقي از چند حيوان دیده میشود. جانوراني كه بيش از هر چيز به گاو شبيه هستند، با گوشهايي آويزان و چشمهايي بسته كه هيچ اثري از قدرت و خشم در چهره آنان ديده نميشود و مطيع و رام در حركتند. گويي خلاقيت و ابداع ژازه و نگاه خاص او در خلق موجودات اساطيري نيز جلوهگر شده است. نحوه تركيببندي فشرده اين حيوانات در مركز تابلو يك گله را تداعي ميكند كه نمادي از اجتماع محسوب ميشود و با رنگهاي سرد در آميخته است. يك تركيب خلاقانه و هنرمندانه براي بيان حال و روز انسان معاصر كه تمدن، فرهنگ و هويت خويش را از دست داده و با چشماني بسته در اجتماع رها شده است. برخي از این حیوانها در خلاف جهت ديگري در حركتند، اما آن چه بيش از همه جلب توجه ميكند فيگور دو جانور نر و مادهاي است كه پس از عبور از يكديگر سرهايشان را به عقب و به سمت هم برگرداندهاند، در حاليكه چشمهايشان همچنان بسته است. گويي بويي از يك آشنايي عميق به مشامشان خورده و متوقف شدهاند. اين رابطه تبديل به رازي ميشود كه مخاطب را به كشف آن فرامیخواند. اين يك برخورد نمادين و عاشقانه با تقابل گذشته و آينده به حساب ميآيد، تقابل سنت و مدرنيته. سر جانوراني كه بين اين دو قرار گرفته و در حركتند، گوياي زمان حال است كه با آينده پيوند ميخورد و به گذشته تبديل ميشود. بدين ترتيب عنصر زنانه و لطيفي در كل اثر به چشم ميخورد كه بازتاب شاعرانه دوريها و نزديكيهاست؛ و عشقي كه در جريان است. ژازه تباتبایی در روش زندگی هنرمندانه و آثار خود به نوعی استقلال فكري و پرهيز از كليشهسازي رسیده بود. پرهیز از سبكهاي از پيش تعريف شده در مدرنيسم ايراني، وي را به هنرمندي مستقل و صاحب سبكی شخصي تبدیل كرده است. او به شيوه خاص خود به بازآفريني اسطورهها ميپردازد و به آنها معنایی امروزی میبخشد. نقاشيهاي ژازه دربرگيرنده نمادها و نشانههاي مهمي است كه تابع بيان فيگوراتيو و ويژه خودش میباشد. اين آثار با بهرهگيري از فضاي خيالي و كاربرد فرم و محتوا با نمادهاي عاميانه بنمايههاي فرهنگي وي را به نمايش ميگذارند. تعلقخاطر ژازه به ادبيات و هنر فولكلوريك ايران در بهره جستن او از نمادهايي چون شير، خورشيد، اسب، پرنده و آدم خود را عيان ميكند، اما اين نمادها همان نشان و محتواي سابق را بيان نميكنند، بلكه به گونهاي طنزآميز و شوخطبعانه نمايان شده و مطابق با زمانه و فرهنگ معاصر، با نگاه شخصي هنرمند تركيب ميشوند. اين بيان طنازانه به دليل بيارزش شدن آن مفاهيم در دنياي معاصر است و هنرمند گويي بيش از آن كه بخواهد نمادها را با مفاهيم آشنا در آثار خود بنماياند، به دنبال نمايش روند رو به اضمحلال و سست جهان فعلي است؛ دنيايي كه گويي همه آثار و بقاياي گذشته را به تمسخر گرفته است. آنچه در دنياي اسطوره ميگذرد براي ژازه اهميت دارد. هنر او در حقيقت واكنشي است به انسان معاصر كه سست، شكننده و فاني است. زنانگي وجه غالب در اكثر نمادها و نشانههاي آثار اوست. اين نقاشيها احياي افسانهها، شعرها و دورنمايي از جنگ و صلح انسانهايي است كه پيشتر زيسته و بعدها خواهند زيست.