اثر حاضر، عبارت از قابهایی تهیشده از متن یا تصویر است که با خطوطی تنیده به هم، پوشانده شده و درون گستره رنگی مواجی غوطه میخورند. به نظر میرسد که هم قاب از سنگینی متن خلاص شده است، هم متن از تنگنای قاب. آنچه بر جای مانده، تصویریست که گاه به ردی از نقشمایه صلیب میماند و گاه به نقشهای اساطیری ازكيهان. گاهی مُعرِف هندسه قدسیست و گاه بازنمودی از نظم مادی. بدیهیست که هیچیک از عناصر تابلو به تنهایی در کار انتقال معنایی مشخص نیستند. اما، قابهای مستطيلي تو در تو با آن مربع منفرد، در میانه کادر نهتنها بر جهات چهارگانه عالم، که به صورتی ضمنی برطبایع چهارگانه نیز دلالت میکنند: بوم با كاهگل زيرسازي شده است. مادهاي كه بيش از هرچيز يادآور عنصر «خاك» است. استوانه یا ستون قرمز رنگی كه ازحاشیه پایین کادر به بالاترین نقطه آن پیش میرود گویی حامل «آتش» است و آن آبيِ منتشر در زمینه لغزان اثر، که مستطیلِ میانی را با غلظتی بیشتر دربرگرفته، حامل«آب».
اما «سبكي» و «سرعت»، دو مفهومی كه با عنصر «باد» یا «هوا» قريناند در این اثر به یاری ترکیب اشکال هندسی و همکناریِ رنگها منتقل میشوند. انگار انفجاری بزرگ همه چیز را متلاشی کرده و با خود به «هوا» برده است. شاید خطوط یا رشتههای آبی مایل به سفيد را که در تمامیت اثر پراکندهاند بتوان مهمترین عوامل سبکی خیالانگیز دانست. همین خطوط که به نظر میآید حاصل حرکات تند دست بر روی بوم باشند، شتاب و دگرگونی را نیز به تصویر میکشند. خصلتهایی برآمده از زیست انسان مدرن که به قول کارل مارکس، هرچه را که سخت و استوار است دود ميکند و به هوا ميبرد. بیشک این اثر برآیند نگرشي مدرنيستي به هنر است كه در آن رسانه، معادل پیام است و نقاشی، بازي آزادانه با رنگ و نقش بر روی بوم. آنجا که نقاشی به خط، رنگ و شکل فروکاسته یا تجزیه میشود، اشیا و ابژهها از صفحه میگریزند و جز سایهای از خود بر جا نمیگذارند، و ارمغان این خلاء چیزی نیست به جزسبُکی در عین ازدحام و سرعت در عین استقرار.
مجموعه کهکشان دربرگیرنده مهمترین آثار غلامحسین نامی است که رکورددار مارکت بینالمللی او نیز میباشد. شاکله اصلی این مجموعه ضربهقلمهای صریح و کوتاهی است که به طور مبهمی حروف فارسی را تداعی میکنند. آنها ترکیبهای مدرنی هستند که بر مبنای عنصر خط ساخته شده که آن را به یک جریان خاص هنر ایران مرتبط میسازد