اثر پیشرو نقاشی طراوت گلهای سرخ در آبی گلدان بلور است؛ چیزی که در عین بیانگری تجسمی، نگاه شاعرانه انسان شرقی را نیز توأمان در خود دارد. فریده لاشایی همواره دلبسته طبیعت و دلداده انرژی حیات ساری در طبیعت باقی ماند. رد پای این شوق لطیف در تمامی آثار او قابل مشاهده است و به این لحاظ او را در حیطه نقاشان طبیعتگرا قرار میدهد. این علاقه و کشش، با حذف عناصر بازنمایی واقعگرایانه از اثر و جایگزینی حسگرایی برآمده از لحظات ناب احساس، نقاشیهای لاشایی را به سمت نوعی بیان خاص پیش میبرد و هنر او را در مرز میان امپرسیونیسم احساسگرا با بیانی تغزلی و آبستره معلق نگاه میدارد. به بیان دیگر گرچه ایده نقاشی از طبیعت مخلوق و ساحت عالم ماده برمیآید، اما در تعمقی پراحساس و زنانه به طبیعت خلاق و عالم بسیط رو میکند و جوهر حیات را در زیباترین حالت خود آشکار میکند. به همین دلیل گلهای لاشایی به هیچ گل شناخته شده و خاصی در عام اشاره نمیکند و گلدان نیز در این میان از جنسیتسازی میگریزد؛ با این حال لطافت گل همراه با نوعی سرزندگی کوتاه مدت، در شفافیت آب گلدان نشان داده میشود. لاشایی با استفاده از تنهای رنگ قرمز که از صورتی بیفام تا سرخ پرمایه درخشان را شامل میشود، توانسته به خوبی حس لطافت گلبرگهای سرزنده گل را نمایش دهد. در فاصله میان این تنالیتههای رنگی که به آرامی در یکدیگر حل میشوند، عطر شادیبخش گل مکنون است و برای مخاطب آگاه حس خوب صبحی بارانی را یادآوری میکند. گلبرگهای سرخ در کنار سبزی برگهای جوان درخشش و جلوهای افزون مییابند. آبی گلدان به واسطه شُره رنگ در قسمت پایین با مفهوم آب طراوتبرانگیز، ارتباطی تمثیلی مییابد. آخرین حربه نقاش در تکمیل شاعرانگی فضا، استفاده از رنگ رقیق صورتی و آبی بر بستر بوم است که گویی فضای حاکم بر نقاشی را به سوی خاطرهای بارانخورده پیش میراند. نقاش با عدم نمایش خط زمینه، بر ابهام بصری تابلو میافزاید و با سادهسازی و حذف جزئیات نقاشی هر نوع عنصر تزیینی را از اثر میزداید. خطوط پر انرژی، حس طراحیهای پر شور را به نقاشی میبخشد که در کنار سطوح پر تحرک قلممو نوعی بیانگری را یادآور میشود. بدین طریق نقاشی لاشایی در مرز میان «تصویر» و «رهاشدگی از تصویر» جهانی نو میآفریند