نقاشی خطهای فرامرز پیلارام تجسمی از درآمیختگی روح ایرانی با نگاه تجریدگرای هنر مدرن است. او توانست به عنوان یکی از نمایندگان جنبش سقاخانه، در دوران کوتاه و پرثمر فعالیت هنری خود خوشنویسی ایرانی خصوصاً خط نستعلیق را با هندسه، ریاضی و نگاه تمثیلوار ایرانی پیوند زند و حاصل این پیوند را در قالبی امروزی، نو و منطبق با سلیقه روز بریزد. توجه به هنر بومی و سنتهای تصویری و فرهنگی ایرانی بنیان اصلی تفکر هنرمندان نوسنتگرای ایران در دهه ۱۳۴۰ را تشکیل میداد و در این میان دغدغه اصلی ذهن پیلارام دو اصل اساسی بود: هویت و تجدد. او در نهایت برای هماهنگی میان این دو، هویت را بر تجددگرایی ارجح دانست و تمام همت خود را برای رسیدن به زبانی نو و ایرانی از هنر تجسمی به کار بست. فرهنگ ایرانی در طول تاریخ حیات خود، تمدنی «کلمهمحور» بوده و هست. این تقدس کلمه که همواره در قالب هنر خوشنویسی زینتبخش نسخ خطی، کتیبهها، کاشیکاریها و ابنیه ایرانی بوده، از سوی برخی هنرمندان رویکرد موسوم به «سقاخانه» دستمایه تجربهورزی شد و در آثار پیلارام پیوند نقاشی با ادبیات، شعر، متن مقدس، احادیث و روایات مذهبی برایش شهرتی جهانی به بار آورد. زیربنای تابلوی حاضر کلامی است که در تکرار مکرر حروف و کلمات از مرز معنا جدا شده و در جهان فرم قالبی نو یافته است. تکرار حروف در نگرشی گرافیکی، خط را به وسیلهای برای ایجاد کمپوزیسیون تبدیل کرده و با آشناییزدایی از خوانش نوشتار روحی تازه را در کالبد بیجان و تکراری خوشنویسی دمیده است. به بیان دیگر برخورد پیلارام با صناعت خوشنویسی، نه فنمحور که نقاشانه است. خود او در این باره میگوید: «من آنقدر از خط خارج میشوم که چیزی که در تصاویر من دیده میشود دیگر خط نیست و خصوصیات کلی خط در آن از بین میرود، اما این بدان معنی نیست که لطمهای به خط زدهام. بلکه دنیای دیگری از خط برای خویش ساختهام»[۱]. در این جهان نو، کلمه از حالت دلالتگونه خود خارج و به عالمی رمزگرایانه بدل شده است که در تکرار واژه به صورتی فرمی متوالی کلمه را به آیکون بصری تبدیل میکند و از این لحاظ برخورد هنرمند همتراز با شاخصههای هنر مفهومی است. از سوی دیگر این مفهوم ایجاد شده در تکرار حروف، برای یک ایرانی یادآور سیاهمشقهای هنرمندانی است که در سودای رونوشت صورت ازلی، بارها و بارها یک حرف یا کلمه را بر روی کاغذ مینوشتند و در پسِ این سیاهی نقش بسته بر کاغذ، معرفتی برآمده از وحدت حاصل از کثرت را میجستند. پیلارام نیز این تکرار را بر همین قاعده میدانست و میگفت: «از تکرار یک فرم و ادغام عنصر خط در یکدیگر، در اندیشه من یک وحدت خاص ذهنی به وجود میآید که در اصل به واقعیت میپیوندد و از نظر من قابل تفهیم و تفسیر است…. هدف من گسترش هنری اصیل، پاک و ایرانی است»[۲]. در تابلوی پیشرو سطح بستر تابلو با ورق طلا پوشیده شده و به این لحاظ عرصهای معنوی را برای ظهور صورتی والا از کلمات ایجاد کرده است. حروف در پس هم تکرار شدهاند و در این سیر متوالی ستونهایی عمودی را به وجود آوردهاند که بیانی قاطعانه از اصول حاکم بر عالم را دارند. سپس در چرخشی نرم، منحنیوار حرکت کرده و صورتی از انعطافپذیری نگاه شرقی را به واسطه فرم مجسم میکنند. انتخاب پالت رنگی محدود از سوی هنرمند به هر رنگ معنایی ضمنی و نمادین بخشیده است؛ سفید نمایانگر پاکی روح و عالم الوهیت میشود، سبز نمایانگر جان جاری در حیات، طلایی نمادی از آسمان قدسی و جبروت عالم بالا و سیاه نمادی از وجود که در ذرات هستی حاضر است. نکته قابل توجه دیگر در این تابلو پیوندی است که حروف در تکرار خود با فرم هندسی مربع، دایره و مثلث مییابند و گویی در حرکتی معمارانه بنیان عالمی را شکل میدهند که خلوصی عارفانه و تمثیلی را بیان میکند. [۱] . اسدی، مینا؛ گفتوگو با فرامرز پیلارام؛ روزنامه کیهان، شماره ۹۷۴۶، شنبه ۴ دی ۱۳۵۴.