مجسمههای امیرمسعود اخوانجم نمایانگر برآیند باشکوه تلاقی تکنولوژی و احساسات انسانی در قالب هنر هستند. در آثارش سرسختی تکنولوژی و مقاومت فلز در ظرافت و زیبایی ذوب میشوند و در عین استحکام و برقراری، انعطافپذیری و لطافت را به نمایش میگذارند. هرچند این آثار بیشتر انتزاعی هستند، اما به مرور زمان حالتی فیگوراتیو به خود گرفته و به سمت نوعی مجسمه مفهومی پیش رفتهاند. شاید بتوان گفت دغدغهمندی او و نگاه عمیقش به مسائل اجتماعی، انسان معاصر و ضرورتهایش وی را به خلق آثار فیگوراتیو سوق داده و باعث شده به ساحت تازهاى از آفرینش معنا در مجسمهسازی نایل شده و در این مسیر به بیانی شخصی و منحصربهفرد دست یابد که در آن روایتهای مجسمهی انتزاعی و پیکرتراشی درهمآمیخته است. امروزه در مجسمهسازی معاصر به واسطهی توجه ویژه به فرم، تکنیک و کاربرد مواد اهمیت بسزایی دارد. ویژگی شاخص مجسمههای وی علاوه بر ابعاد بزرگ آنها، استفاده از فولاد ضدزنگ جلا داده شده یا استینلساستیل است که جلوهای آیینهگون به آثارش میبخشد و مخاطب را در مواجهه با فرم غرق در حیرت و شگفتی میکند. علیرغم اینکه این ماده بیشتر در حوزه پزشکی، صنایع بهداشتی و لوازم خانگی کاربرد دارد و کار کردن با آن بسیار دشوار و چالش برانگیز است، اخوانجم با بهرهگیری از تجربیات ارزشمند خود در حوزهی صنعت و آشنایی با مبانی هنر، پیوندی میان این دو برقرار کرده و با استفاده از تکنولوژی روز احجامی ساخته که پیش از این قابلیت تولید نداشتند. از دید وی استیل ماده و فراوردهی دوران معاصر است و خلق اثر از آن میتواند تأویل ایجاد کند و در خدمت معنا به کار گرفته شود. این ماده برای او نمادی از قدرت به شمار میرود، چراکه از مهمترین ابزارهای امروزی است که توانمندی بشر را برای ساخت مصنوعات به شدت افزایش داده است. به عقیدهی وی برشهای ظریف در این ماده سخت در خدمت معنای اثر است و همین تناقض و دشواری برای خلق زیبایی از دل چنین مادهای یکی از چالشهایی است که مصرانه با آن روبهرو میشود. از این منظر تندیسهای او به دوران معاصر تعلق دارند؛ با بیانی معاصر در بهرهگیری از تکنولوژی روز دنیا که در دنیای خیالانگیز هنر ظرافت و زیبایی را در کنار قدرت خیرهکننده صنعت جلوهگر میسازند. چنانکه در اثر حاضر نیز دیده میشود، فرمهای پرپیچ و تاب، اغواگر و صیقلی در این آثار مخاطب را پیش از آنکه درگیر معنا و تأویل اثر کند، به کشف فرم در فضا سوق میدهد و به واسطهی جلوهی آیینهوارش ارتباطی بیواسطه با وی برقرار میسازد. انعکاس نور و بازتاب تصویر در فرمهای پیچان و صیقلی برساخته از استیل در ابعاد بزرگ هر بینندهای را اغوا میکند. سپس فرم اصلی پدیدار میگردد و او را به رمزگشایی و تأویل اثر فرا میخواند. عنوان این اثر «قلب» است، مرکز احساسات و عواطف آدمی. شاید بتوان گفت این اثر بیش از هر اثر دیگری از اخوانجم بیانگر پیوند دو مقوله متضاد است. قلب، لطیفترین عضو انسان با یکی از سختترین مواد بازسازی شده و بالاترین کنتراست مفهومی را به تصویر کشیده است؛ اما این بازسازی با زمختی صورت نگرفته، بلکه به گونهای پرداخت شده که در دل فرمهای خوشتراش منحنی صیقلخورده بازی نور را به نمایش میگذارد. این اثر را میتوان حاصل تضاد بین سرما و گرما نیز دانست، آنجا که فلز سرد و سنگین حرارتدیده، ذوب شده و در نهایت در پیکربندی جدید به گونهای شکل گرفته که ماهیت سخت و انعطافناپذیر خود را انکار میکند. گویی عواطف و احساسات آدمی هر ماده سختی را به نرمی فرامیخواند و با خود همراه میسازد. فرمهای پیچان مانند امواج از دل هم میگذرند، فرو میروند و بیرون میآیند. این حرکات مواج رقص یک ذره در فضا را تداعی میکنند که فضاهای پر و خالی را شکل میدهد و تعامل سازندهای میان خلاء و انباشتگی برقرار میکند. جلوهی کلی این اثر برگرفته از «قلب» است، اما هنرمند بیآنکه به بازنمایی واقعگرایانهی قلب بپردازد و حجمی صقیل و توپر از آن ارائه کند، با آگاهی از قابلیتهای فرم و متریال یک ساختار به هم پیوسته از نوارهای منحنی درهم و نامتقارن ایجاد کرده که گویی با فرم گیاهی ترکیب شده و به رویش برگهایی اشاره دارد که شیاربندی شده و هرچند رنگ ندارند و از جنس فلز هستند، اما انرژی سبز حیات را به ذهن متبادر میسازند. بدینگونه هنرمند بر اهمیت دگردیسی در فرم تأکید میورزد و احجامش را در آستانه تبدیل طبیعتهای مختلف به یکدیگر معلق نگاه میدارد. آثار اخوانجم را میتوان استعارههای فولادین نامید. ایدهمحوری در این آثار به دلیل برجسته کردن سهم هر یک از اعضای جامعه و توانایی آنها برای همزیستی مسالمتآمیز است.