دغدغه عباس کیارستمی در هر عکس، جاودانه کردن لحظههای حساسی است که به آسانی از چشم پنهان میشوند. او به دنبال حاضر کردن آن چیزی است که غایب است. به عبارت دیگر در عکسهایش عناصر حاضر در تصویر بر غایبان اشاره میکنند؛ مثلاً بر زمینه پوشیده از برف، سایههای کِش آمده از تابش خورشید در صبحی دلانگیز به درختانی اشاره میکنند که آنسوتر با صلابت ایستادهاند. نگاه شاعرانه شرقی به طبیعت در تمام پلانها حضور دارد. همه چیز دارای ارزش است؛ فضای خالی به اندازه فضای پُر، سکوت به اندازه صدا، غیبت به اندازه حضور نمایان میشود و ساحتی نو، ظریف و عمیق شکل میگیرد که خاص کیارستمی است. بدین ترتیب هنر عکاسی فضایی را میآفریند که از بند روایت رهاست و در چنین ساحتی امکان صحبت از «مطلق» فراهم میشود. دیدن یک درخت، یک پرنده، سایه یک کلاغ، اسبی در دوردست و گاوی در بیشه، همه بسان آیینههایی هستند که روح بشری را در خالصترین و شفافترین حالت ممکن انعکاس میدهند. به همین دلیل در عکسهای کیارستمی، همه چیز از درخت، خانه و سنگ تا کلاغ و بوته و اسب، نمادهایی از شخصیت انسانی هستند که عالم واقع را جان میبخشند. در نجابت فضاهای سیاه و سفید، ذهن از رنگ خالی میشود و هر چیز در سادهترین حالت آشکار میشود و این آشکارگی چیزی از جنس زندگی است.
تابلوی پیشرو با عنوان «گاو گریان» یکی از جسورانهترین آثار عکاسی کیارستمی است که بنا به گفته خود او در تقابل کنایهدار با تصویر «گاو خندان» از برند معروف لبنیات فرانسوی کار شده است. برخلاف بسیاری از عکسهای کیارستمی که عناصر تصویری در برف سفید غوطهورند، در این تابلو تنهای خاکستری و تیره بر سفیدی غلبه دارند و به همین جهت فضایی اندوهگین را شکل میدهند که گاوی در آن میگرید. هنرمند با قرار دادن سر گاو در لت وسط و فوکوس کردن بر آن، به خوبی توانسته بر مفهوم گاو تأکیدی دوچندان کند. چشمان گاو با نگاهی خیره در نقاط طلایی کادر واقع شده و حسی ملتمسانه را به مخاطب منتقل میکند. تنها نقاط سفید تصویر در صورت گاو وجود دارد و کنتراست حاصل از آن چشم را به خوبی بر روی سوژه نگه میدارد.
جدای از عناصر قوی ساختاری، اثر به لحاظ مفهومی نیز دارای قدرت و جسارت است و معانیِ عمیقی را با زبان مینیمالیستی بیان میکند. گاو در این اثر، به تبعیت از زبان تجسمی کیارستمی، نمایانگر روح زمانه است. انتخاب این حیوان با توجه به انگارههای اسطورهای در پیشینه فرهنگی بشر، نشان از ذهن تیزبین و خلاق کیارستمی دارد. گاو به عنوان یک کهنالگو، نماد زمین، حاصلخیزی، ثروت، بهار و مادر است. این حیوان در تمامی ادوار بشری، موجودی مقدس و سمبلی از خدابانوی باروری است. گاو ازلی، خورشید را در میان شاخهایش حمل میکند و دارنده نقشی کیهانی است. تجسم تصویری گاو را در تمامی تمدنهای کهن میتوان دید: میترا (خدای پیشازرتشتی) گاو را قربانی میکند؛ اوزیریس (خدای مصری) از گاو زاده میشود؛ شیوا (خدای هندی) در هیبت گاو تجسم میشود و فریدون (پادشاه اساطیری ایران) توسط گاو رشد میکند، اما در زندگی امروز تمامی این مفاهیم اسطورهای رنگ باخته و نقش گاو به نمادی از سلامتی تنزل یافته است. گاو خندان و قرمز رنگ، بر روی مواد لبنی داشتن بدنی سالم، قوی و جوان را وعده میدهد. گاوی که تا دیروز در جهان روزمره بشر حاضر و دارای تقدس بود امروزه تنها در یک آرم و نشانه حاضر است و بدین ترتیب به یک آیکون تبدیل شده؛ موجودیتی که در دنیای غربی، صنعت و صنعتی شدن را تبلیغ میکند که در پی مکانیزه شدنی فزاینده، همه چیز را در رنگارنگیِ دروغینی غرق کرده است.
اما در تصویر پیشرو گاو از جنس دیگری است؛ کیارستمی با نزدیک کردن نمای سر گاو توانسته تجسمی مفهومی از این حیوان بیافریند و در آشناییزدایی حاصل از آن، گاو را از حالت یک آیکون تصویری و امری روزمره خارج کند. در این عکس گاو نماد طبیعت است که در زندگی ماشینیشده امروز دیگر جایگاهی ندارد؛ با هیبتی بزرگ و گیرا در میانه تصویر ایستاده، چشمان غمآلود و نجیبش را به مخاطب دوخته و به طرز اغراقآمیزی به بیننده نزدیک شده است. در این مفهوم نو، گاو برای ابراز هویت به هیچ رنگی وابسته نیست، هیچ چیز منفعتداری را وعده نمیدهد و در رقابت با هیچ چیز نیست؛ در این میان تنها چیزی که قطعی است، گاوی است که حاضر است، آنجاست و منتظر لحظهای که دیده شود.