عباس کیارستمی هنرمندی توانا و عمیق است که میتواند از هر امر ساده، بیانی نمادگرایانه ارایه کند. او به واسطه همنشینی خاص همین عناصر ساده در کنار یکدیگر، فضایی را شکل میدهد که بیش از نیاز دیده شدن، محتاج تفکر و تعمق درونی مخاطب است. در عکس پیشرو پنجره و طبیعت بکر باغ، به عنوان دو موضوع ساده در کنار هم جای گرفتهاند؛ پنجره دریچهای است رو به حیات و هستی، چراکه در باورهای شرقی اصولاً طبیعت از زاویهای متافیزیکی تبیین میشود که هستی را در نابترین حالت خود در بردارد و مأمن امن تمامی موجودات از جمله انسان است. مام هستی در آن، حی و حاضر است و موجودیت، در پیوندی بیواسطه با آن معنا میشود و حضور مییابد. اما پنجره، سمبلی از دستساخته آدمی، بسان دیواری راه ورود به این هستی جانافزا را سد میکند و با قطع ارتباط میان انسان و طبیعت، او را از هستی دور کرده و مغموم میسازد. این دورافتادگی به واسطه رنگ خاکستری پنجره بیان بصری مییابد که در همنشینی حاصل از سرسبزی باغ بکر، کنتراستی افزون را شکل داده و بر تقابل عالم انسانی و حیات ازلی تأکید میکند. بدین طریق دانش هنرمند در استفاده از عناصر زیباییشناسانه و اصول هنرهای تجسمی، به خدمت مفهومگرایی اثر درمیآید و خلق تصویر را در ترکیببندی و کادربندی ساختارمند در کنار عناصر سمبلیکی ممکن میسازد. در واقع کیارستمی از معدود هنرمندانی است که در آثارش دو جنبه زیباییشناسانه و مفهومی به خوبی امکان همنشینی مییابند و پرداخت به یکی موجب تضعیف دیگری نمیشود و مفاهیم ذهنی میتوانند در ورای جلوه ظاهری و زیباییشناختی خود به بیانگری بپردازند و ذهن و روح مخاطب را تا مدتها در عالمی میان خیال و واقعیت نگه دارند. کاترین میه، مورخ هنر فرانسوی، درباره این دوره از عکسهای کیارستمی مینویسد: «او به جای اشاره به زیبایی باغها و سرزمینهای موعود در دوردستها، از میان قاببندیها تخیل را به کار میاندازد. امری که اغلب در آثار کیارستمی به آن برمیخوریم، واقعیت دوری است که به راحتی نمیتوان به آن رسید. بیش از شیئی که بتوان لمس کرد، به سان دیواری است که تنها میتوان در نزدیکی آن و در امتدادش پیش رفت بدین ترتیب مواجهه با آثار کیارستمی مواجهه با صحنهای است که نه عین است و نه وهم؛ بلکه در تعلیق میان حضور و فقدان،کنشی هستیشناسانه را طلب میکند که صرفاً به واسطه تخیلورزی امکان ادراک مییابد.