نقاشیهای عباس کاتوزیان را میتوان ادای احترامی به سنت نقاشی کلاسیک ایران دانست. او که تربیت یافته در مکتب هنرمندانی چون حسین شیخ و محمود اولیاء بود، در تمامی پنجاه سال فعالیت هنریاش بر دستاوردهای مکتب کمالالملکی وفادار ماند و بدین ترتیب نام خود را به عنوان یکی از تأثیرگذارترین و اصلیترین هنرمندان نسل دوم این مکتب در تاریخ هنر ایران تثبیت کرد.
نقاشیهای رئالیستی کاتوزیان به دلیل انتخاب چهرههای عامیانه ایرانی با نوعی مردمنگاری و سوژهگزینی اجتماعی آمیخته شدهاند و از این رو میتوان آنها را بازخوانی شرایط زمانه هنرمند نیز دانست. این نگاه مفهومی به انسان نیز ریشه در موضوعات گزینش شده توسط کمالالملک دارد و نشانی دیگر بر پاسداشت سنتهای او توسط پیرو وفادارش کاتوزیان است. بیدلیل نیست که عباس کاتوزیان مهمترین دستاورد هنریاش را نمایشگاهی میدانست که در سال ۱۳۵۲ به صورت توأمان با آثار کمالالملک و در مجلس شورای ملی برگزار کرد.
علاوه بر مضامین اجتماعی و سبک رئالیستی، مهارت در طراحی نقطه قوت دیگری در آثار کاتوزیان است. نگاه او به طراحی و قدرت بیانگریِ خط، به عنوان پایه و زیربنای نقاشی تا بدان جا بود که اکثر چهرهپردازیهای او از زنان جوان و یا پیرمردان فرزانه کاملاً به صورت ذهنی انجام میپذیرفت. چهرههای خیالی در کنار دقت و مهارت در ریزهکاری، تحسین هر بینندهای را برمیانگیزد.
در تابلوی پیشرو که بر بستر گونی انجام گرفته قدرت کاتوزیان در طراحی به خوبی مشهود است. اثر صرفنظر از پرداخت به ریزهکاریهای وقتگیر توانسته به مرز نقاشی اکسپرسیونیستی نزدیک شود و حال و هوایی بیانگرا را تجسم بخشد. پیکره نحیف سوژه در میانه تابلو که با کمترین تعداد خطوط و تاشهای قلممو بهوجود آمده، نشانگر دانش عمیق کاتوزیان در هنر طراحی است. نقاش با حذف هر گونه فضاسازی بر حضور مؤثر انسان در بستر حیات تأکید میورزد. گزینش رنگی کمینهگرا در کنار عدم تضاد رنگی موضوع با فامهای زمینه سبب شده پیکره انسانی به چیزی از جنس محیط پیرامون تبدیل شود. تاش سبز پشت پیکره نشانهای از درختی تنومند است که در کنار خانهای کاهگی تمامی دنیای سوژه را میسازد. انتخاب رنگهای قهوهای و اکر یادآور سرزمینهای کویری ایران است که نشان از تأثیرپذیری هنرمند از سرزمین مادریاش دارد.