سونیا بالاسانیان توانایی قابل توجهی در ساخت ریتمهای تصویری تکرنگ دارد. او در بسیاری از آثار خود، از جمله اثر پیشرو، تعادل بصری را در ضربهقلمهای مهار شده و پیدایش یک فضای انتزاعی میجوید. انتزاع بالاسانیان از جنس موسیقی، شعر، طبیعت و شهود است. همواره در پس ریتمهای مواج او، دنیایی فانتزی از خط خطیها و مناظری رویایی، مستتر است. این بیان انتزاعی نقاش، که گاه سیاهمشقهای کهن ایرانی را تداعی میکند، از لایههای متراکم و پُر ازدحام خط ساخته میشود، به طوری که معمولاً کشف چیزی اسرارآمیز از پسِ آن، کنجکاوی بیننده را تحریک میکند. سابقه این شیوه از نقاشی در آثار بالاسانیان را میتوان از نخستین نمایشگاه او در نیمه دهه ۱۳۵۰ در گالری زروان، دنبال کرد. در متنی مرتبط با آثار وی از این دوره میخوانیم: «تکیه اصلی هنرمند را پیش از هر چیز، بر ضرباهنگ بصری مییابیم. ضرباهنگی که از حرکت و دویدن رنگها بر سطح بوم و ترکیب کنترلشده شکلهای اتفاقی به وجود میآید، تا هر تابلو به سمفونی دلپذیر و چشمنوازی از بازی هیجانانگیز فرمها بدل گردد. بالاسانیان ضربهقلمها یا خراشهای تکرارشونده خود را، به مثابه واحدهای اصلی سازنده اثر، با ظرافت و دقت بسیار کنار هم میگذارد. ظرافت و شعری که در تکرار بینهایت این واحدهای کوچک وجود دارد، انسان را به یاد منظره رگباری تند میاندازد که بر مزرعهای میبارد. گاه توفیدنِ تندبادی به موجش میاندازد، گاه آرامشی موقت، قطرههایش را سنگینتر و از هم دورتر میکند»[۱]. آثار انتزاعي بالاسانيان بيش از هرچيز ميتوانند نوعي منظرهنگاري محسوب شوند. وابستگی هنرمند به طبیعت چون شعري بصري نمايان ميشوند. او متأثر از طبیعت زادگاهش، در يك ایجاز كامل نقاشی انتزاعی را زمينهاي براي کشف و شهود در تركيببندي و معناي شاعرانه قرار ميدهد. سونيا بالاسانيان در سالهاي اخير در ارمنستان و امريكا فعاليتهاي وسيعي داشته و به كولاژ، اینستالیشن، پرفورمنس و ويديوآرت روی آورده است. در اين آثار، برخلاف آثار انتزاعي دهه ۱۳۵۰، او میكوشد به ارتباط مسايل زنان و دنياي معاصر بپردازد.