آثار تعدادی از نقاشان نوسنتگرای نسل دوم در رجعت به بنمایههای بومی در اوایل دهه ۱۳۴۰، «مکتب سقاخانه» نام گرفت. با آنکه تعداد اندکی از آنها به طور مستقیم به «سقاخانه» اشاره دارند. سالها بعد پرویز کلانتری در تمام طول عمر پربار هنریاش بر بومیسازی مولفههای مدرنیستی و التقاط آن با فرهنگ برآمده از سرزمین مادری تأکید میورزید و در پی مطالعه «مکتب سقاخانه»، آثاری را بالهام از مفهوم سقاخانه پدید آورد. سقاخانه یکی از ملحقات بنا بود که در معماری دوران گذشته بهخصوص عصر صفویه در ابتدا به قصد آب دادن به رهگذران تشنه و برای قُرب به خدا ساخته میشد، اما با گذر زمان انگارههای گوناگونی بدان افزوده شد که کارکرد آن را از امری کاربردی به مکانی مذهبی و متبرکه تغییر داد.
یکی از عناصر آثار پرویز کلانتری استفاده از نقشپردازی کاشیهای رنگارنگ ایرانی است که به واسطه همنشینی با رنگ اخرایی کاهگل درخشش و جلوهای افزون مییابند. پافشاری کلانتری بر عنصر گِل در دو ساحت جلوهگر میشود، یکی معماری و دیگری کاشی که زینتبخش بناست. تکرار این عنصر در نقاشیهای ادوار گوناگون کلانتری وجهی مفهومی مییابد که مرز نقاشیهای او را از هنر مدرنیستی دور و به ایدهگرایی بیانی هنر معاصر نزدیک میکند.
اثر حاضر جدای از مضمون خود که یک سقاخانه را در معنای سنتی آن بازنمایی میکند، بازنمودی نو از موجودیت انسانی است. تن، به سان بستر بوم از گل، ساخته شده و دل، این جایگاه لطیفترین و شاعرانهترین احساسات محل حضور خداوند است. رازها و آرزوها بر دل بند زده شده و چه امیدها که بر آن بسته نشده است. صافیِ دل، نمادی از روز قیامت است که فرشته اسرافیل در صور میدمد و دم مسیحایی او مرغ جان را دوباره حیات میبخشد. نگاه شاعرانه و رویاپردازیهای کودکانه به عنوان یک اصل دیگر در هنر کلانتری باعث میشود در تجسم این کاشینگاری روز قیامت خبری از اشقیا و گنهکاران روز واپسین نباشد. مهر صادقانه در بیان کلانتری امیدبخش و پرنشاط است و آرامش نقاشیهای کویری او این بار در حذف این بدیها جلوهگر میشود. نوع خوانش و تجسم اثر حاضر به واسطه عامهنگاری تعمدانه در تجسم فرشته به چهره خورشیدخانمهای قاجاری در کنار کاربست وردها، دعاها، عرضهنویسیها و طلسمهای علوم غریبه، جنسی از هنر پاپ به اثر میبخشد که برای مخاطب ایرانی یادآور بنمایههایی از فرهنگ و سنت روزگار کهن است.