ناصر عصار در جوانی، در کنار سهراب سپهری جذب جريان روشنفکری در ایران شد که ریشههای آن متأثر از فرهنگ و باورهای خاور دور (هند و چين) بود. در بيستوچهار سالگي زمانی که ايران را براي هميشه ترک کرد، در شیوه کارش به ذهنيت سه نقاش همعصرش یعنی سهراب سپهري، منوچهر يکتايي و ابوالقاسم سعيدی بیش از همه نزدیک بود، اما تفاوت اصلی او با این سه هنرمند و بهخصوص سپهری نوع نگاه عصار بود. آنچنانکه بعدها و برخلاف سپهری که در مسیر کنکاش از شرق به شرق سفر میکرد، عصار از چشمانداز غرب به شرق رسید.
در اثر حاضر عصار در پی ایجاد يک نوع بافت و توناليته چندلایه در نمایش غروب است، با رنگهايي درخشان – اما نه شاد – بلکه بيشتر شگرف، که از دل سنت نگارگری هند و ايران سرچشمه میگیرد. در پایین تابلو استفاده از رنگروغني همچون انفجاری از نور و به مثابه استفاده خوشنویسی با مرکب است که سلیقه زیباییشناسانه چینی در آن موج میزند. طیف رنگها و تقسیم ساده تصویر به سه نوار و ضربهقلمهای نقاش با اجرایی سریع و شاعرانه کاملاً متأثر از کیفیات منظره غروبی است که عصار در مقابلش به نظاره ایستاده است. او با جادوی رنگآمیزی آسمان را به زمین پیوند زده است.
اثر حاضر متعلق به دورانی است که هنرمند نزدیک به دوسال در لندن اقامت داشت و در آنجا نقاشی میکرد. ماحصل این دوران نمایشگاهی بود در تالار «آپرگروونر»
[۱] شهر لندن که منتقد برجسته م. سالیوان در مقدمهای که برای آن نوشت، نگاهی دقيق و موشکافانه به هنر ناصر عصار انداخته: «عصار در حس آميزش خود با جهان طبيعي و در طرز برخورد و تلقياش با فضای پیرامون وجه اشتراکي با نقاشان چيني دارد، ولي شیوه رنگگذاریاش برخلاف روش نقاشان چيني و به نوبه خود عميق و پاسخگوست؛ چرا که کليد عاطفي هر تصوير را به دست ميدهد».