اثر پیشرو یکی از واپسین آثار چهره برجسته هنر معاصر ایران منیر فرمانفرماییان است؛ کسی که در دوران قریب به ۷۰ سال فعالیت هنری خود، به واسطه استمرار، خلاقیت، بدعتگذاری و بازگشت به بنمایههای فرهنگ کهن سرزمین مادری، توانست سبکی نوین در هنر ایران خلق کند. منیر فرمانفرماییان زیبایی، ظرافت، تزیینگرایی، تجرید، هندسه و نظم هنر کهن ایرانی را در بستری مدرن و نو بازآفرینی کرد و آن را با قدرت و جلالی ستودنی در عرصههای مهم بینالمللی به نمایش درآورد. آیینه به مثابه اغلب آثار فرمانفرماییان، عنصر اصلی در شکلگیری اثر حاضر است. او که دلباخته هندسه و اشکال منظم حاصل از تکرار نقوش هندسی بهخصوص شکل ششضلعی بود، معماری اسلامی را با هنر آیینهکاری عصر قاجار به هم آمیخت و در این آمیزش، از تکثیر و تبدیل نظم فراکتال، به عنوان بنمایه شکلگیری جهان هستی نیز استفاده کرد. این آمیختگی هنر کهن و اشکال طبیعت، در کنار پیروی از مفاهیم نوین برآمده از جنبش مینیمالیسم، سبکی را شکل داد که امروزی، تازه و باشکوه است و در عین حال برای هر ایرانی چشم آشنا مینماید. آنچه اثر حاضر را اهمیتی افزون میبخشد آن است که در کنار تمامی این ویژگیها و دارا بودن المانهای مینیمالیستی و هنر پاپ، میتوان این اثر را در قالب هنر کینتیک نیز جای داد. چرا که به واسطه نوع اجرای خاص حرکت را هم در کار دخیل کرده است. اثر از دو بخش تشکیل شده است. نخست، سطح زیرین که بسان اغلب آثار منیر از قطعات منظم و ششضلعی آیینهها تشکیل شده که به تبعیت از هندسه مستتر در نظم کائنات در کنار یکدیگر کلی واحد را تشکیل میدهند. این سطوح منظم بر خلاف غالب آثار هنرمند، در برخی جاها به شکل رندوم و بدون هیچ نظم از پیشتعیینشدهای ترک خورده و سطح ششضلعی را به سطوحی نامنظم تقسیم کرده است. این نوع ایجاد بینظمی و شکست را میتوان بازنمایی نوعی حرکت کُنشی هنرمند دانست که شاید ناشی از جسارت دوران پختگی فرمانفرییان باشد؛ آنجا که قالبهای ذهنی و از پیشتعیینشده را میشکند و اصل را به حاشیه میراند و در این رانش، عرصه را برای حضور معنایی نو و خوانشی بدیع میگشاید. دوم، سطح بیرونی متشکل از نوارهای رنگی که سطح زیرین آیینه¬ای را مستور ساخته است. لایه دوم در واقع از نوارهای پلکسیگلاس تشکیل شده که در کنار یکدیگر، بستری نقاشیگونه از هنر انتزاعی را تشکیل میدهند تا یک بافت رنگی بسیار پویا به روی سطح آیینه¬کاری¬شده پدیدار شود. در این سطح دوم، رنگهای شفاف و درخشان و جوهری بر روی هم قرار میگیرند که به واسطه شفافیت طلق، یادآور سنت نقاشی پشتشیشه ایرانی است. هنرمند بدین طریق دو لایه متفاوت را در مقابل یکدیگر قرار داده؛ بیرنگی درون در برابر شفافیت هزار رنگ برون قرار گرفته و در این تقابل مفهومی ذهنی و سوبژکتیو را شکل میدهد. چشم با دیدن آن همه رنگ به وجد میآید و در میان رقص نوارهای رنگی، ناگهان چیزی پنهان در درون را میبیند. انعکاس نوارهای رنگی در صفحه آیینهای پنهان در زیر، با انعکاس حضور مخاطب به هم میآمیزد و این تلاطم شاعرانه، گویی فراخوانی است برای مخاطب که نوارهای رنگی را کنار زند و حضور خود را واضح و آشکار در بستر پنهان درون بازیابد. بستری که با شکست گاه و ناگاه، موجودیت وجود را به چالش میکشد و هستی را از نو میسازد.