نقاشی حاضر، اثر محمد مدبر، نقاش مکتب قهوهخانه، از معدود آثار مدبر است که به تجسم روایتی از شاهنامه میپردازد. محمد مدبر در کنار حسین قوللرآقاسی، نقاشی سنتي قهوهخانهای را به اوج رساندند. کارکرد نقاشی قهوهخانه را میباید در روایتگری خاص آن جستوجو کرد. نقاشی ایرانی تا قبل از رواج نقاشی رنگروغن در ایران همواره وابسته به متن و کتابت بود. در عصر شاه عباس صفوی و با ظهور مکتب پیکرنگاری درباری، هنر تصویرگری کتب خطی از رونق افتاد. در عصر مشروطه و مقارن با جنبش مشروطیت، هنری در میان طبقه عامه، بر پایه سلیقه مردمی و دینی و با اثرپذیری از طبیعتنگاری مرسوم در آن زمان، به دست نقاشان مکتبندیده پدید آمد، که بعدها به هنر قهوهخانه مشهور شد. نقاشان این مکتب، نام «خیالیسازی» را برای مکتب خود برگزیدند تا از نقاشان رئاليستي که به واقعیت عینی میپرداختند متمایز شوند. این هنرمندان با بهرهگیری از انگارههای مذهبی، حماسی و اسطورهای، تلاش میکردند با استفاده از اسلوبهای خاص نقاشی قهوهخانه که ریشه در نگارگری ایرانی و نقاشیهای دیواری عهد گذشته داشت، صحنهای را بر پرده پدید آوردند که بعضاً بتوان آن را با نوای نقالی خواند. در واقع یکی از ویژگیهای منحصر به فرد نقاشی قهوهخانه، همين ارتباط آن با هنر نقالی و پردهخوانی است كه خود يك سنت نمايشي ارزشمند به شمار ميرود. به دلیل همین ارتباط است که نام نقاشی قهوهخانه را برای این مکتب برگزیده شد، چرا که این پردههای نقاشی، نه برای دیوار خانه و تالار، بلکه به جهت اجراي نقالی در چنين مكانهايي پدید میآمد. برای رسیدن به این هدف، هنرمند خیالیساز، اسلوبی را پدید آورد که ترکیبی از هنر کهن ایرانی و دستاوردهای طبیعتگرایانه غربی است: در تجسم فضا و منظرهسازی، نوعی پرسپکتیو محیطی حاکم است و هرچند بر اصول علم عمقنمایی پایبند نیست، اما به خوبی نشانگر عمق میدان است. در چهرهپردازی نیز اسلوب سایهپردازی و حجمنمایی رعایت میشود، در عین حال با استفاده از پرسپکتیو مقامی، شخصیتهای اصلی و مهم در ترکیببندی، بزرگتر و شخصیتهای کم اهمیت، کوچکتر مجسم میشوند. این ابتکار ریشه در سنت کهن نقاشیهای دیواری هنر ایران باستان دارد. از دیگر ویژگیهای منحصر به فرد نقاشی قهوهخانه، نوشتن نام شخصیتهای داستان در کنار کاراکترها برای هرچه گویاتر شدن تصویر و ارتباط بهتر با مخاطب است. استفاده از متن و پیوند آن با تصویر، در هنر کتابت ایرانی و کاربست اشعار در دل نگاره و قابهای کتیبهمانند نيز سابقه دارد. همزمانی يكي دیگر از اصول وام گرفته شده نقاشی قهوهخانه از نگارگری ایرانی است؛ بدین معنا که ممکن است در یک پرده نقاشی، یک کاراکتر در چند جای صحنه و در حالتهای مختلف بازنمایی شود. تمامی این موارد هنر قهوهخانهای را به عنوان واپسین مکتبی که تا قبل از جریان نوگرایی در ایران، تلاش داشت ارتباط خود را با ریشههای بومی و مردمی حفظ کند، مطرح میسازد. در پرده حاضر، مدبر به تجسم دربار منوچهرشاه میپردازد. محمد مدبر که بیشتر به سبب نقاشیهای خود از صحنههای کربلا مشهور است، در این اثر منحصر به فرد، دربار یکی از پادشاهان ایران عصر اساطیری را تجسم میبخشد. زال، پدر رستم، در دوران شباب عاشق و دلباخته رودابه دختر مهراب، پادشاه کابل میشود. سام، پدر زال به او هشدار میدهد که منوچهر شاه اجازه وصلت با نوادگان ضحاک را نخواهد داد. بدین جهت، زال به دربار منوچهر شرفیاب میشود تا کسب تکلیف کند. منوچهر شاه به کمک اخترشناسان دربار، از تولد فرزندی از زال و رودابه مطلع میشود که بزرگترین پهلوان ایران زمین خواهد شد و به همین سبب با این ازدواج فرخنده موافقت میکند. تابلوی مدبر، لحظه شرفیابی زال در بارگاه منوچهر است. بزرگان ایران زمین و پهلوانان نامآشنا همگی شاهد و حاضر در این بزم هستند: امیر کاوه آهنگر، قارن پسر کاوه، کشواد زرینکلاه پدر گودرز، سام، گرگین پهلوان و بالاخره نریمان پدربزرگ زال که گرز افسانهای که بعدها به رستم خواهد رسید را در دست دارد. مدبر چونان بیشتر نقاشان خیالیساز روایت فردوسی را تغییر داده و بیشتر تلاش دارد تا صحنهای قابل فهم برای مخاطب پدید آورد. مثلاً در روایت شاهنامه، در این صحنه سام حضور ندارد و یا از تکتک پهلوانان حاضر در این صحنه، نامی برده نشده است، اما نقاش با دخل و تصرف در داستان، بیشتر فضایی را تجسم میبخشد که یادآور شکوه و جلال پادشاهی منوچهر باشد. نکته حائز اهمیت دیگر در این تابلو آنکه هنرمند کلاهخود و زره پهلوانان ایرانی را به مثابه جنگاوران و قهرمانان کربلا نقاشي كرده است و بدين ترتيب با پیوند میان روایت اسطورهای و حماسه دینی، بر بزرگی و منزلت این پهلوانان و بارگاه منوچهرشاه افزوده است. این جلوههاي تماشايي، پرده حاضر را به اثری خاص، بینظیر و منحصر به فرد تبدیل کرده است.