رنگ و خط در نقاشیهای منصوره حسینی به موازات هم به بالندگی بصری میرسند؛ اما اثر حاضر نمونهای شاخص از کارهای فیگوراتیو وی میباشد که در آن همنشینی ساده رنگهای محدود و خطِ شخصیتیافته به تماشا گذاشته شدهاند. فیگور نینواز منصوره حسینی، بیش از اینکه بخواهد به قواعد و تکلفهای سبکشناسانه نزدیک شود، با بیانی شخصی، حال درون نوازنده و از آن مهمتر حال پر شور نقاش را نشان میدهد که با برخوردی نقاشانه و با تم غالب آبی، به تصویر درآمده است. رنگها در عین سادگی و تنوع اندک، به درستی سویه بیانگر هنرمند را به نمایش میگذارند.
منصوره حسینی در زمانهای این آثار را میآفریند، که بسیاری از مدرنیستهای ایرانی، به مضمونسازیها و نشانهپردازیهای بومی در فرم مدرن رو آوردهاند. با توجه به اینکه وی در این دوره، در فضای ایتالیای پس از جنگ جهانی دوم بهسر میبرد، تأثیر گرایشهایی جدید به نقاشی اکسپرسیونیستی و انتزاعی بر آثارش کتمانناپذیر است. با این حال، دغدغههای شخصی هنرمند و ذهنی متأثر از سلوک و عرفان ایرانی، او را به خلق آثاری میکشاند که علاوه بر دستاوردهای هنر غرب، روحی از جنس هنر و اندیشه ایرانی در آنها تبلور یافته است. در اینجا نینواز که تصویری از نوازنده شهیر نی، حسن کسایی است و در جایی دیگر اناالحق حلاج و یا منحنیهای آبسترهای که به خط پر پیچ و تاب فارسی تنه میزنند.
منصوره حسینی هنرمندی شناختهشده است، نه تنها برای اینکه او را از نخستین هنرمندان ایرانی راهیافته به بیینال ونیز میشناسیم و نه برای اینکه گفته میشود او جزو اولین هنرمندانیست که نخستین بار خط فارسی یا فرمهایی شبیه به آن را به نقاشی مدرن ایران وارد کرده است؛ بلکه آنچه در خصوص وی اهمیت دارد، توازنی است که هنرمندانه در رنگ و خطوط غیر هندسی برقرار میکند. حتی در آثار فیگوراتیو، همچون نمونه پیش رو، عامدانه از هر نوع هندسی-سازی فرمهای پیش و پسزمینه دوری کرده است.
منصوره حسینی در هر دو دوره از کارهای خود، یعنی دوره فیگوراتیو و دوره انتزاعی، مختصات سبکی کموبیش مشابهی را به کار گرفته است. رویین پاکباز – نقاش و تاریخنگار هنر – در این خصوص مینویسد: «منصوره حسینی را نقاشی میشناسیم که همواره دو گرایش فیگوراتیو و انتزاعی را به طور موازی و در ارتباط با هم دنبال کرده است. در نقاشی گلها، منظرهها و تکچهرهها از آموختههایش از سنت تصویری مدرن غرب بهره میگیرد و در ترکیببندیهای انتزاعی و نیمهانتزاعی، تمایلی آشکار به استفاده از عناصر سنتی ایرانی مانند خط و منحنیهای موزون دارد. آنچه این رویکردهای ظاهراً متناقض را در اساس به هم ربط میدهد، حس شاعرانه، شناخت زبان نقاشی و به ویژه تواناییهای ستودنی او در گزینش و هماهنگسازی رنگها است.»