نتیجه چهارمین حراج تهران در سال ۱۳۹۴ به روشنی نشان داد که در آینده نزدیک، باید جایگاه تازه و رفیعتری از منوچهر یکتایی در مارکت هنر معاصر انتظار داشت. اگر چه شاید کمی دیر، اما به نظر میرسد که در سالهای اخیر آثار منوچهر یکتایی با ورود به مارکتی نو، جایگاه قابل توجهی در کنار سنگین وزنهای اقتصاد هنر ایران به دست آورده است؛ و چه خوب که بر خلاف بسیاری از نمونههای مشابه، هنرمند این وضعیتِ تحولیافته را در زمان حیات خود تجربه میکند. همانطور که اثر حاضر به خوبی نشان میدهد، میتوان فارغ از اکسپرسیونیسم انتزاعی و یا مکتب نیویورک که یکتایی در دورههایی به آن شهرت یافته است، سبکی منحصربهفرد با جایگاهی مستقل و رفیع در مدرنیسم ایرانی به وی اختصاص داد. در واقع به موجب سالها دوری هنرمند از وطن، در برهههایی هنر او را منقطع از جریان مدرنیسم ایرانی دانستهاند؛ یا دستکم هنر او را به عنوان هنر اقلیتی مهاجر کاویدهاند، اما مطالعه در سبکشناسی آثار یکتایی و نیز بررسی تطبیقی آن با چندین مجموعه شعری که از وی به چاپ رسیده، جریان تازه و شاید مستوری را نشان میدهد که نیازمند خوانشی دوباره در پسزمینه هنر مدرن ایران است. البته این نکته را نیز باید در نظر داشت که برخی از مهمترین هنرمندان جریان اکسپرسیونیسم انتزاعی همچون ویلم دکونینگ و یا مارک روتکو، از اقلیت مهاجر بودهاند. در اثر پیشرو، علیرغم کاربست محدود رنگ، یکتایی از حداکثر قابلیت روحی و تأثیرگذار آن و بافتی منحصربهفرد استفاده کرده است. سفیدی و فضای منفی همان قدر برای هنرمند اهمیت دارد، که لکههای پُرقشای سبز و سرخ. در واقع از مهمترین ویژگیهای سبکی یکتایی، باید به لایههای رنگی ضخیم و جانداری اشاره کرد که ملموس و محسوس شدن رنگ را موجب میشوند. یکی دیگر از مهمترین ویژگیهای آثار یکتایی که در این اثر نیز به خوبی دیده میشود، استفاده حداکثری از قابلیتهای بیانی و هیجانگرای رنگ است. در نتیجه این آثار معمولاً به لحنی رمانتیک و گرم و شورانگیز نزدیک میشوند. از نگاهی دیگر، یکتایی به طیفی از مدرنیستهای ایرانی تعلق دارد که با نگاهی تازه به عناصر طبیعت و نیز طبیعت بیجان، روایت معاصری از یکی از مهمترین سوژههای تاریخ هنر، یعنی طبیعت را بازآفرینی میکنند. او با اسلوب و انگیزههای که از نسل نخست مدرنیستهای ایرانی میشناسیم، گلدانی را سوژه کار خود قرار داده و تنها با لکههای پر انرژی سبز و سرخ بر فضایی لایتناهی و سپید، به غنای تجسمی مطلوبِ خود دست یافته است. هنرمند در این اثر، همچون طیفی از آثار شناخته شده خود در این دوره کاری، کوشیده است تا مدرنیسم خاصِ خود را بر خوانشهای جهانی مدرنیستی از اثر ارجح بداند. آنقدر ارجح که بیننده میتواند جنس گلدان سفالی اثر را با حس بینایی و حتی لامسه خود درک کند. گلدان سفالی خیسخوردهای که شاید در پسزمینه نامرئی آن بتوان یک حیاط مرکزی ایرانی با حوضی در میانش را متصور شد. بازی رنگ و بیرنگی در اثر، گفتمانی شاعرانه را موجب شده است. سفید…، سفید… و باز هم سفیدی؛ تا لحظهای که به ناگاه رنگی سحرانگیز از گوشهای میتراود تا گلدان گلی را به هستی آورد.