یکتایی یکی از پیشروترین هنرمندان ایرانی است که هنرش در خارج از مرزهای کشورش بیشتر شناخته شده و دارای ارزشی روزافزون گشته است.
هنر او بزنگاه سه فرهنگ است: ایران که زادگاه اوست، فرانسه که در جوانی بستر آموزش وی شد و نیویورک که بستر رشد، بالندگی و اقامتگاه فعلی اوست. سبک یکتایی، بر بنیانهای تفکر اکسپرسیونیسم انتزاعی و هنر کنشی در آمریکا پا گرفت؛ اما رجعت به بنمایههای فرهنگ سرزمین مادری، آبشخور این نهال نوپاشد و زبانی را در بیان هنر شکل داد که امروز به راستی «یکتا»است. دوستی صمیمانه او با بزرگترین هنرمندان جنبش اکسپرسیونیسم انتزاعی مانند ویلم دکونیگ، مارک روتکو و مارک توبی، در کنار آموزههایش از نقاشی ایران، هنری سحرانگیز را شکل داده است.
بومهای ساده که در آن رنگ سپید بر تمامی رنگها غلبه دارد و با آنها میآمیزد، در کنار جرمگرایی ضخیم رنگی و استفاده از کاردک، مشخصه نقاشیهای یکتایی است. پناه او «طبیعت» است، طبیعتبیجانهایی که در عالم یکتایی، «جان» میگیرند. نوع رنگگذاری یکتایی، با آن عصیانهای رنگی و خروش ضربات قلممو و ایجاد بافتهای ضخیم، نوعی جسمانی کردن رنگ و فراخواندن آن از ساحت «دیداری» به عرصه «لمسپذیر شدن» است. بافتهای منحصر به فرد در تابلوهای یکتایی، گویای زبانی شخصی است که دنیایی سرخوش و باطراوت میآفریند و وی را بر یکی از قلههای هنر آبستره ایران مینشاند.
رنگ، هویت تابلوهای اوست و نه فرم آشنا؛ در میان تنالیتههای مختلف، «سپید» یکه تاز میدان است. لایههای ضخیم رنگهای جسورانه و شفاف، از دل سپیدی بوم بیرون میزنند و صحنهای ملموس را شکل میدهند که قابلیتهای بیانی و هیجانی آن، در تابلوهایی مانند نمونه حاضر به اوج میرسد. بیان رک و جسورانه رنگ، ذهن مخاطب را در وهمی تصویری، میان مرز انتزاع ناب و هنر بازنمایانه به نوسان وا میدارد.
درک صفات رنگ از مشخصههای دانش بصری یکتایی است؛ مخدوش کردن زیبایی، به عنوان یک حرکت اکسپرسیونیستی در اثر این هنرمند، به متجلی کردن «حُسن» در وادی دیگری میانجامد و آن عرصهای نو از خوانش شرقی زیبایی است.
یکتایی معرفت رنگهای نگارگری ایرانی را با آن بنمایههای شرقی، به عرصه بومهای خود میکشاند و خوانشی جدید از عرفان رنگ را شکل میدهد که در مکتب نیویورک او را به عنوان یک هنرمند شاخص مطرح میکند. پشتوانههای حماسی موجود در خاک مادری، بصیرتی از نگاه سنتی به طبیعت را میسازد که در کنار برداشتهای ذهنی هنرمند، عالمی بیمثال را میآفریند.
در تابلوی حاضر، فرم آشنای گلدان آبی بر بستر پارچه چارخانه صورتی و سفید، همان قدر که گویاست پُر وهم هم هست. سپیدی بوم، «رنگ هستی» است که در جانمایه تمامی رنگها نمود مییابد. گریز از پرسپکتیو و تجسم پارچه از بالا، ادای دین هنرمند به دستاوردهای هنر ایرانی و شرقی است. بیهوده نیست که روتکو دیدن آثار منوچهر یکتایی را در نمایشگاه از دست نمیداد و میگفت: «میخواهم با دیدن این تابلوها به شرق بروم»
[۱].
توجه به فضای منفی در آثار یکتایی، به اندازه فضای مثبت حس میشود؛ شاید به این دلیل که یکتایی تابلوها را بر روی زمین، و نه بر روی سهپایه، نقش میزند. در چهار سوی بوم میچرخد و از همین رو تابلوها تجسم چهار سوی یک حقیقت را در بطن خود جای دادهاند.
[۱] . کیارس، داریوش؛ تندیس منوچهر یکتایی (سه تن از دیسهای او)؛ مجله تندیس، مهر ۱۳۸۷، ش ۱۳۴.