ژازه تباتبایی از پیشگامان هنر مجسمهسازی نوگرای ایران به واسطه استقلال فکری، دوری از سبکها و شیوههای تعریفشده و پرهیز از کلیشهسازی در رده هنرمندان مستقل و صاحبسبک قرار میگیرد. آثار وی در جهان قصهها، افسانهها و فرهنگ عامه سیر میکنند و تعلق خاطرش به ادبیات و هنر ایران را به نمایش میگذارند.
ایدههای خلاقانه وی گاه به زبان شعر، گاه نقاشی و گاهی مجسمه درمیآیند. او اصالت ماده را زیر سوال میبرد و بیآنکه توجه خود را به فرم معطوف سازد، بر ایده هنرمندانه تأکید میورزد. ژازه، هنرمند عصر آهن و زندگی مدرن است. او با سرهم کردن فلزات مستعمل مانند چرخدندههای شکسته، آهنپارهها، اسباب و وسایل قراضه و لوازم یدکی مستعمل پیکرههایی ساخته که کیفیتی زنده یافتهاند. گرچه این شیوه سرهمبندی قطعات فلزی قبلاً در جریانهای هنر مدرن غرب تجربه شده، اما تباتبایی در آثار خود به دور از این رویکردها به بیانی کاملاً شخصی و ایرانی رسیده است.
موضوعات و مفاهیم بومی و افسانهای مجسمههای ژازه، با همه سرخوشی ظاهری آنها، رنج و تنهایی انسان مدرن را به نمایش میگذارند. رنجی که آهنپارهها نیز در قالب پیکره انسانی متحمل آن میشوند. وی بدین ترتیب پلی میان سنت و مدرنیته در هنر ایرانی برقرار میکند و به دور از سبکها و شیوههای تعریفشده به بیان و سبک شخصی خود دست مییابد. او برتری روح هنر بر ماده را با جان بخشیدن به آهن سرد، جامد، زمخت و بیجان به اثبات میرساند و کالبدی زنده میآفریند. قراضههای آهن در دستان او چون موم نرم میشوند و مانند یک شاعر که با کلمات بازی میکند، به سرودن شعری از جنس آهن میپردازد. در اثر پیشرو فیگوری بادبزن در دست که با دهان و چشمانی گرد تصویر شده، جمعی از تضادها را به نمایش میگذارد، گویی در حیرت به سر میبرد و با زبان بیزبانی از حرکت بیوقفه اجزای خود در روزگار پیشین و در دل قطعات صنعتی سخن میگوید. با این وجود چهره و حالت زن یا دخترک بادبزن به دست، سرزنده و شوخوشنگ مینماید. میتوان لباس رنگانگ و پوست صورتی او را تجسم کرد، گویا همین اکنون است که این ایستای صامت به حرکت و سخن درآید.