ژازه تباتبایی بیشتر به خاطر فیگورهای خلاقانه و مجسمههای فلزیاش، که با سرهمسازی قطعات فلزی ماشینآلات صنعتی و قراضههای اتومبیل، مهرهها و پیچها میساخت، شناخته میشود. او همواره از خود ابژه شروع به کار میکرد، از آنچه پیشتر شکل گرفته، اما به آن سبکی متفاوت میداد و در این میان با ظرافتی خاص طنز و شوخی را با این آهنآلات سرد و سخت ترکیب میکرد. آدمها و حیواناتش را به نحوی میساخت که گویی میخواهند از این قالب فلزی رهایی یابند. به همین خاطر کمتر هنرمندی را میتوان سراغ گرفت که به مانند او نگاهی اینچنین طنازانه و خیالپردازانه به جهان پیرامونش را حفظ کرده باشد.
تباتبایی علیرغم نگاهی مدرن که به واسطه تحصیل و زندگی در اروپا در ذهن او شکل گرفته بود، بعد از مرداد ۱۳۴۲ که به ایران بازگشت، همواره در انتخاب موضوعات آثارش به دنبال افسانهها و نمادهای کهن ایرانی بوده است؛ هرچند این نمادها ورای معنای اصیلشان سویهای هجوآمیز پیدا کردند. او نگاهی کنایهآمیز به فرهنگ و فولکلورهای ایرانی دارد که در شخصیتهای مجسمههایش به وضوح دیده میشود.
نگاه صریح و بیپرده او در ساخت دو مجسمه حاضر (مرد و پرنده) که عناصری از فرهنگ ایرانی در آن وجود دارد به مثابه یک خوانش ساختارشکنانه از انسان معاصر و باورهایش پیش روی مخاطب را نمایش میدهد.
در مجسمه مرد و پرنده که از قطعات خودروهای اسقاطی ساخته شده، بهکارگیری دوگانه انسان و حیوان در برابر بیارزشی مصالح قراضههای ماشینآلات میتواند در جهت نقد و به چالش طلبیدن نقدانگاره خاصبودگی حیات فرهنگی و بیان بومی و کنایهآمیز هویت نمادسازی شده ایرانی باشد. گفتمانی غیرمتعارف که در تلاش است تا رمزهای جدیدی را در نحوه بازنمایی فرهنگ چند لایه شرقی، با استفاده از مصالح و مواد دورریختنی، با نگاهی خیالپردازانه پیش روی مخاطب قرار دهد.