حسین کاظمی از نسل اول هنرمندان نوگرای ایران است که آثارش در آغاز دهه سی، تحت تأثیر نقاشی فیگوراتیو و بازنمایی موضوعات واقعگرایانه اقوام و پیکرهبومی بود، اما از اواسط دهه پنجاه، نقاشیهایش بهتدریج سادهتر و نمادین شدند و درنهایت به سبکی منحصربهفرد و آبستره روی آورد. در این دوره، موضوع آثارش نمایشی انتزاعی از تقابل گل و سنگ و ارتباط سمبولیک میان صخره و گیاه در طبیعتی بیمکان و بیزمان بود. هرچند باید ریشههای اندیشهورزی کاظمی در این دوره را در خوانش او از باورهای باستانی و کهنالگوهای میتراییسم و مانوی نیز جستوجو کرد.
بعد از مهاجرت کاظمی به پاریس، این روایت انتزاعی در آثارش در سطحی متفاوتتر پیگیری شد و همچون اثر حاضر که متعلق به همین دوران است، با ورود رنگهای گرم در حاشیههای بالایی و پایینی و ایجاد سایهروشنها در سطح برجسته تابلوهایش، به بیانی تغزلی و در عین حال کمینهگرا نزدیکتر شد.
دستاورد او در اثر حاضر آفرینش بافتاری خشن و تکنیک رنگآمیزی خودانگیختهای است که با وجود پیشطرح اولیه، در زمان خلق اثر، بر اساس حالات روحی و احساسات هنرمند به سامان میرسد. اما شناخت کاظمی از اصول زیباییشناسی هنر مدرن باعث شده تا موفق به ایجاد کاربستی استعاری، مبتنی بر گفتمانی مدرنیستی و انتزاعی شود.
اثر حاضر نمونهای ممتاز از ترکیببندیهای ایستا و متعادل کاظمی است که گرایش آشکار او به گزارههایی ملهم از عناصر زمین را نشان میدهد. با این وجود، او در پس پشت این فضای آرام و یکپارچه، هوشمندانه جهانی دوقطبی را به تصویر کشیده؛ گل از دل سنگ جوانه میزند و بیرون میآید و موتیفهای آشنا، پیوندی درونگرا و ارگانیک با یکدیگر پیدا میکنند. تصویری نمادین از تضاد موجود در عالم هستی و تقابل قطبهایی که در درون یک قاب کاملکننده یکدیگرند؛ خشونت و آرامش، غالب و مغلوب و در نهایت مرگ و زندگی.