بخشی از مهمترین نقاشیهای فرشید ملکی تصاویری با پیکرههای درهمتندیده مبتنی بر خط است که به واسطه رنگگذاریهای اکسپرسیونیستی، بر انرژی خطهای پیچان اثر میافزاید و صحنهای مهیب و سرگیجهآور را خلق میکند. تصویر پیشرو به واسطه استفاده از خط و رنگ، پر انرژی و پویاست. همچنین به واسطه پروسه خودانگیخته نقاشی توسط هنرمند، خلق اثر فارغ از زمان و مکان، در تخیلی شناور باقی مانده است. نوع کمپوزیسیون حاکم بر پیوستگی خطوط و سطوح، به نحوی است که فیگورهای انسانی در هم فرورفتهاند و جدا کردن اجزای بدن هر پیکره از فیگورهای کناری، امری ناممکن مینماید. با این حال این در هم فروشدگی، بیانگر حسی نه از جنس همآغوشی، بلکه بیشتر ارتباطی پرتنش است که پیکرهها را در فضایی نه چندان مسالمتآمیز در کنار یکدیگر قرار داده است. نکته قوت دیگر این اثر، حس طراحیگونه حاکم بر نقاشی است؛ هنرمند با مهارتی که حاصل سالها تجربه است به خوبی از سپیدی بوم استفاده کرده و توانسته تونالیتههای مختلف خاکستری تا رنگهای تند صورتی، اخرایی، سبز و سیاه را در مجموعهای متعادل و غنی هماهنگ کند. ضربات نامنظم قلممو در کنار رنگگزینیهایی که گاهی در انتخاب آن تجدیدنظر شده، اثری را شکل داده که در بیان کلی، روان نیست، بلکه غامض، پیچیده و پرتردید است. گویی پیکرهها در هستی یافتن و بیانگری، دچار لکنت شدهاند و به تجسم اضطرابی پرداختهاند که هنرمند نه کنترلکننده آن، بلکه مجرای بیان و ترجمان آن به زبان تصویر است.