الهامبخشی بکر طبیعت در نقاشیهای فریده لاشایی، حضوری همیشگی دارد؛ ضرباهنگ شاعرانه و تغزلی رنگ و خط بر بوم نقش میبندد و طبیعت را در مرز میان انتزاع و فیگور معلق نگاه میدارد. خطوط آزاد قلم با رنگهای رقیق و کمفام به هم میآمیزد و خودانگیختگی نقاش را خلسهوار نقش میزند.
در نقاشی پیشرو تنه یک درخت، انبوه برگها، یک شکوفه و یا میوهای خوشرنگ در میان شاخسار درخت، در سادهسازی و حذف جزییات تا بدانجا میرسد که وسوسه بازنمایی طبیعتگرایانه به کلی کنار گذاشته شده و ایده نقاشی ناب در بیانی آبستره متجلی میگردد.
هرچند نقاشی انتزاعی از طبیعت مشخصترین ویژگی نقاشیهای لاشایی است، اما آنچه این آثار را درخور توجه بیشتر میکند، جسارت همراه با لطافت است. نوع رنگگذاری با ضربههای تند و آزادانه قلممو در کنار ایجاد ابهام بصری برآمده از نگاه زنانه به عالم، تکنیکی را رقم میزند که جلوههای شکوهمند زندگی را در خوانشی مفهومگرا بازمعنا میکند.
در اثر حاضر که مربوط به دهه پایانی حیات نقاش است، انرژی خطوط رها در ریتم پرهیجان خود، ایجاد نوعی حس اضطراب، نگرانی و در خودگمشدگی را انتقال میدهد. خطوط در ضرباهنگی خلسهوار فرو میروند و مرز میان درخت و برگ و ابر و آسمان از میان برداشته شده تا ابهام بصری به نمادگرایانهترین فرم، صورت پذیرد.
انتخاب کمپوزیسیون جسورانه که کادر را به دو بخش تقریباً مساوی تقسیم کرده، نشان از قدرت هنرمندانه نقاش دارد که به واسطه رنگگزینی محدود، نقاشی را پویا و پرتحرک میکند. خط قرمز در میانه تابلو با برشی اریب، بر این پویایی میافزاید و انرژی خطوط درهمرفته بالای کادر را دو چندان میکند. این خط میانه، عملاً کادر را به دو قسمت تقسیم میکند که میتوان آن را هماوردی دو فضای متضاد دانست. نیمه بالا پر انرژی، رها، فعال و پرتحرک است. کاربست خطوط قهوهای و خاکستری در گوشهها، حسی از ابرهای توفانزا را ایجاد میکند که بر تنه نحیف درخت تازیانه میزنند؛ اما در نیمه پایینی خبری از اضطراب نیست؛ سفیدی بوم برای آفرینش سکون، سکوت و تعلیقی پرآرامش کافی است. در این میان تنه درخت با نزدیک شدن به کناره پایین نازک و نازکتر میشود، گویی جوان شده و در سفیدی امیدبخشی محو و حل میگردد.