فریده لاشایی نویسنده، مترجم و یکی از تأثیرگذارترین نقاشان معاصر ایران و هنرمندی آوانگارد در بهکارگیری انواع رسانههای نو در عرصه هنرهای تجسمی بود. او از آغاز، با دلبستگی فراوان به نقاشی از طبیعت، خصلتی رویایی، دستنیافتنی و در عینحال آزاد و شاعرانه از طبیعت را با گرایشی آشکار به اکسپرسیونیسم انتزاعی در آثارش به نمایش گذاشت. لاشایی با شناخت عمیق از تاریخ و ادبیات ایران، در اواخر زندگیاش به خلق مجموعه آثاری متفاوت اهتمام ورزید. او در این مسیر با اتکا به بیانی تغزلی در جستوجوی مفهوم هویت و مطالعه تاریخچه تحولات اجتماعی و فرهنگی، آثاری چندرسانهای را با چیدمانی از نقاشی، ویدیوآرت و موسیقی خلق کرد که اثر پیشرو نمونه شاخصی از این سری کارهایش به حساب میآید. تابلوی حاضر، در وهله اول ترکیبی از تصویر درختان و زمین با فامهای رنگی تخت و خطوط محیطی عناصر در فاصله کنتراست میان رنگهای تیره و روشن است. اینجا گوشهای دنج از جنگلی خیالانگیز، منزوی و فاقد ردپا یا حضور موجودی است که فضای کلی آن را تودهای سیاه فراگرفته است. اما این منظره تنها یک بخش از رویای نقاش است و باوجود اینکه نمایانگر عواطف و خاطرات محو او از درختان سرزمین مادریاش است، با اضافه شدن ویدیوآرت و تصویر چند خرگوش کامل میشود. لاشایی در اینجا نقاشی است که طبیعت را از درون خود میبیند، پس به موضوع منظرهنگاری به مثابه عرصهای مدرن میپردازد تا با نگاهی طناز، از حضور خرگوشهای بازیگوش که استعارهای از مردم یا خود نقاش هستند، موقعیتی تازه بیافریند؛ جلوهگاهی از طبیعت که حالا میعادگاه آزادی و رهاشدگی است. او در اثر پیشرو میخواهد طبیعت را به صورتی مبهم و نمادین با بیانی شاعرانه به تصویر بکشد. به همین خاطر تصویری سیال از طبیعت به دست میدهد. در ادامه و با اضافه شدن ویدیو، نقاش فرصتی مییابد تا داستانسرایی خود را آغاز کرده و بدین ترتیب روایت کمکم وارد اثرش میشود. لاشایی در این اثر صرفاً به مکاشفه شکلی جنگل نمیپردازد و با نگاهی استعاری، جهانی فانتزی و جادویی را برگستره بومی بزرگ از چشماندازی نو بازخوانی میکند. عنوان اثر نیز مستقیماً به کتاب مشهور «آلیس در سرزمین عجایب» ارجاع میدهد. زمانی که قهرمان داستان به دنبال خرگوشی از یک دروازه خیالی عبور میکند و وارد بُعد دیگری از زمان میشود. این کتاب که لزوماً برای کودکان نوشته نشده، حاوی ارجاعات تاریخی و مفهومی بسیاری از دغدغههای جهان و زندگی معاصر است. از این جهت اثر حاضر و مجموعه کارهای این دوره هنرمند نوعی روایت استعاری از فراز و فرودهای تاریخ معاصر ایران میتواند باشد. خرگوشها در این داستان سمبلی از مردم یا خود نقاش جستوجوگر هستند که برای کسب آگاهی و دانش، یا درک مفهوم آزادی (در مقابل سانسور) به هرجا سرک میکشند. تصویری متفاوت از کشمکشهای درونی ذهن انسان معاصر که از فیلتر ذهن اندیشهورز نقاشی تجربهگرا میگذرد و معنا مییابد. در این تابلو نقاش کوشیده تا همانطور که خاطره این چشمانداز آرامآرام در مقابل چشمان بیننده محو میشوند، عناصر صحنه هم در فضای کلی بوم مستحیل شده تا مرزهای بین درختان و زمین در بیزمانی مطلق معلق باقی بمانند. در واقع آمدن خرگوشها، سکوت وهمناک جنگل را میشکند و زندگی و حرکت، ضرباهنگی نو به فضای کلی اثر القا میکند و این پویایی در سراسر اثر گسترده میشود. این فضاسازی که ریشه در علاقه فریده لاشایی به سینما و تجربهگرایی او با مدیومهای مختلف دارد، آخرین دستاورد هنرمندی صاحبسبک و یگانه در تاریخ هنر معاصر ایران است.