حسین زندهرودی از جمله شناختهشدهترین هنرمندان نوسنتگرای ایرانی است، که استادانه موتیفهای موجود در هنرهای سنتی و خوشنویسی ایرانی را با زیباییشناسی هنر مدرن ترکیب کرد. او همچنین یکی از پایهگذاران جریان سقاخانه در تاریخ هنر ایران است. آثارش دارای تصور و تخیلی نیرومند بوده و توانایی قلم و تسلطش در رنگآمیزی شگفتانگیز است. در آستانه دهه پنجاه، وی پس از پیبردن به ضرورت ایجاد یک زیباییشناسی متحول، به بیانی ابداعی از موتیفهای ساختمند موجود در هنر خوشنویسی و عناصر شیعی روی آورد و به ارایه آثار خطنگاری مبتنی بر مبانی هنر مدرن با هویتی متفاوت پرداخت.
در اثر پیشرو، انتخاب هوشمندانه خطاطی و استفاده از فرم حروف که از لحاظ تاریخی ثابتترین شیوه رایج بیان هنری در ایران به حساب میآید، به زندهرودی این فرصت را داده تا از چشمانداز یک نقاش با شکل حروف فارسی برخوردی متفاوت داشته باشد. از اینرو وی با تهیکردن کلام و نوشتار از معنا مبانی زیباییشناختی و ساختار فرهنگ تصویری ایرانی- اسلامی را دگرگون ساخت تا آثارش در مرز میان نقاشی و نوشتار بایستند.
او در این دوران و اثر حاضر، تحتتأثیر جریان لتریسم و هایپرگرافیسم در پاریس بود و در این رهگذر، با بهکارگیری رنگآمیزی پویا و حروف به مثابه ابزاری کارآمد برای ایجاد ارتباط با مخاطب غربی، نه فقط روح عناصر تزیینی اصیل سرزمینش را به مدار حقیقیشان باز گرداند، بلکه در عین حال شالوده یک فضای نو را پایهریزی کرد که در خارج از ایران بهشدت مورد استقبال منتقدان و هنردوستان قرار گرفت.
رویکرد فرمالیستی در اثر حاضر تمهیدی است برای رهایی واژگان و حروف از محدودیتهای زبانی و معنایی و همین ویژگی این تابلو را با حسی جهانشمول پیوند میزند. در نتیجه روح خسته و تکراری خوشنویسی کلاسیک را از بنبست نجات داده و تجدید حیات میبخشد. در عین حال تصویر طلسمگونه و رجزدنها در کرسیهای موازی از ترکیب شبکه خطوط مشکی بر بستر رنگارنگ حروف، کیفیتی رمزآلود و مفهومی را پیش روی بیننده معنا میکند که نشانگر تغییرات ساختاری سبک کار هنرمند در این دوران به نگرشی آوانگارد از تکرار گزارههای آشنا با ضرباهنگی پیوسته و نامیراست.
نقاش در اثر حاضر با استفاده سنجیده و فنی، اما خودانگیخته، از نوشتار فارسی گستره بصری متفاوتی از فرم حروف را در قالبی تکرارشونده در نظمی خطی و درهم فشرده به نمایش میگذارد؛ ترکیبی متعادل و پویا که در ساختار کلی بوم، بافتی غنی از نشانهها به شیوهای بیانگرانه و رازآلود در تابلو غلیان یافتهاند. زندهرودی رها شده از سلطه قواعد دست و پاگیر سنت خوشنویسی، به کشف فضاهایی تازه با کارکردی مستقل از نشانههای تصویری روی آورده که روشی اختصاصی در کار این نقاش به حساب میآید. در اینجا تداوم در انتخاب سطور و کرسیبندیهای موازی همچنان کارکرد دارد اما در خدمت نمایش فضاهای انتزاعی از نقاشی با عنصر خط است.
در اثر حاضر خطوط برای زیبایی نیستند و مانند یک فرمول ریاضی دارای فضاهای مجهول هستند که باید توسط بیننده رمزگشایی شوند؛ این خردگرایی ریاضیوار در کار زندهرودی نشانی روشن از دلبستگی او به فرآیند شکلگیری ترکیبی منظم در عین سیالیت گزارههاست که نتیجهاش یک نقاشی ناب انتزاعی است.