آیدین آغداشلو با وجود آنکه کارش را از دهه چهل و همزمان با شکلگیری مدرنیسم ایرانی آغاز کرد، همواره نگاهش به گذشته تاریخ هنر بود تا اصرار بر مدرن بودن. او در نهایت به نقاشی مستقل بدل شد که بیان هنری و نگاهش از درون تاریخ به خودش بوده تا از بیرون. به همین خاطر و در چند دهه اخیر نیز درونمایههای نقاشیهای او در مسیری خودآموخته، تغییر چندانی نکرده است. حالآنکه برایش فرصتی بهجهت شناخت دقیقتر از جزییات و یافتن معنای خود و شکلدادن به آن نیز فراهم آورده است. نقاشیّهایش به شکلی نمادین با تاریخ و میراث گذشته درهم میآمیزد، اما در عین حال میتوان ریشههای مرگاندیشی را نیز به وضوح در آنها جستوجو کرد.
آغداشلو، پژوهشگر، مجموعهدار و منتقد هنری است. از همین رو روند تحولات تصویری در نقاشیهایش عقلایی و نمادگرایانه است و اصولاً مضامین آثارش بر دیدگاههای فلسفی استوار شده است. برای او نقاشی به مثابه گشودن دریچهای به هزارتوی تاریک پشت ذهن هنرمند است. قدیمیترین وسوسه ذهنی او، همواره انهدام و مرگ بوده است، اما از سوی دیگر تأکید او بر مرگاندیشی، خود نشانهای از اهمیت داشتن لحظات زندگی است؛ بیانی متباین برای نقاش که در عین مرگاندیشی، ستایشگر زندگی و لحظههاست. این چنین است که آغداشلو، مابهازای اندیشهورزی خود در کار نقاشی را در میان اشعار خیام جستوجو میکند: «این کوزهگر دهر چنین جام لطیف / میسازد و باز بر زمین میزندش».
آغداشلو در مجموعههای خاطرات انهدام و مینیاتورهای مچاله شده، مقوله نابودی ارزشهای هنری گذشته را دستمایه کار خویش قرار داده است. تلاش او در این مجموعه و اثر حاضر نوعی دادخواهی در برابر تاریخ هنر و فرهنگ ایران است. در این نقاشی تکه کاغذ مچالهشده نمادی از تاریخ طولانی و عمری است که بر فرهنگ و ملت ایرانیان گذشته است. بیان صریح و خلاصهشده او در این اثر، روایتی اندوهگین و مرثیهوار از دورانی سپری شده است؛ شکوائیهای از هنرمندی معاصر، بر رفتاری به ناحق که به زعم او بر هنرهای نگارگری، خوشنویسی و تذهیب ایرانی روا شده است.
اثر حاضر باوجود آنکه آشکارا درباره مرگ هنر کتابآرایی و پایان سنت خوشنویسی و نگارگری است، تجلیلی از هستی آنها نیز است. اینجاست که انتخاب هوشمندانه شعر نوشتهشده در اثر به خط نستعلیق در نظر بیننده دوباره معنا مییابد: «ما همه فانی و بقا بس ترا».