- جرقه اولیه این نمایشگاه از کجا زده شد و ملاک شما برای اینکه هر اثری در کدام گالری نمایش داده شود، چه بود؟
ایده اجرایی این رویداد به نمایشگاه «محسن وزیری مقدم: پروژههای تحقق نیافته؛ مجسمههایی پویا، کوچک تا بزرگ (۱۳۹۷-۱۳۴۷)» برمیگردد که در سال ۱۴۰۰ در کارخانه آرکو برگزار شد. این نمایشگاه از سوی بنیاد وزیری مقدم برنامهریزی شده بود. برای آن پروژه، یک جور بازی و چرخش در شهر را هم در نظر داشتیم. در واقع دلمان میخواست ۳ـ۴ مجسمه را در فضاهای عمومی مختلف نصب کنیم تا همزمان با نمایشگاه، مردم بتوانند مجسمهها را در مکانهای مختلف شهر ببینند. متاسفانه آن سال به ما مجوز این کار را نداند و انگار این موضوع ته ذهنم ماند.
حالا اگر برگردیم به سراغ پروژه صد سالگی، باید بگویم ایده این رویداد به حداقل ۴ـ ۵ سال قبل برمیگردد. اتفاقا چند روز قبل در نشستی با مریم مجد ایشان هم اشاره کرد که چه زمانی و چگونه این ایده به ذهنت رسید؟ چند سال پیش وقتی یک هنرمند مهم آلمانی به نام هانس هارتونگ فوت شد، بعد از مدتی دو گالری گاگوسیان و پروتن همزمان با هم در آمریکا و اروپا نمایشگاههایی در رابطه با این هنرمند برگزار کردند. همان موقع با خودم گفتم چقدر جالب که دو گالری مهم برای حمایت از یک هنرمند با یکدیگر همکاری میکنند. این موضوع در ذهنم ماند. در این چند سال با تمام کارهایی که برای بنیاد انجام دادم، این ایده بیشتر شکل گرفت.
البته بعد از نمایشگاه آرگو خیلی سخت بود که آدم بخواهد یک اتفاق خوب فرهنگی انجام دهد. با همه اینها این وزنه روی شانههایم باقی مانده بود. با خودم میگفتم اگر بخواهم دوباره پروژهای در ایران انجام دهم، حداقل باید کاری در سطح آرگو یا فراتر از آن باشد. از یک سال و نیم قبل جدیتر دربارهاش فکر کردم چون برای بنیادمان خیلی مهم بود که اولین قدمهای مربوط به صد سالگی محسن در ایران اتفاق بیفتد. بنابراین ۷، ۸ ماه قبل، نامهای به گالریها نوشتم و در نهایت ۲۲ گالری در این پروژه دخیل شدند.
نکته مهم پروژه این است که فقط جنبه فرهنگی دارد. هیچ منفعت مالی هم نباید در آن باشد. فکر کنم غیرممکن بود که گالریها با هم چنین همکاریای انجام دهند. قشنگترین نکته این پروژه این است که چون این رویداد درباره محسن است، گالریها هم تصمیم گرفتند مشارکت کنند.
- در پروپوزال اولیه تعداد گالریها بیشتر بود یا در نهایت با صحبتهایی که شد و فضاهایی که بررسی کردید به این تعداد گالری رسیدید؟
پروژه بزرگتر بود و نمیتوانم برای آن متاسفانه یا خوشبختانه بگویم. وقتی ما پروپوزال را فرستادیم، برخی گالریها قبول کردند و بعد از مدتی ۵ گالری تصمیم گرفتند در این پروژه حضور نداشته باشند. الان که نمایشگاه برگزار شده است، شاید به اندازه یک درصد به آنها حق بدهم. چون احتمالا فکر نمیکردند نمایشگاهی به این بزرگی به ثمر برسد. وقتی تصمیم گرفتم کدام دورهها نمایش داده شود، به سمت تعداد آثار رفتم و در نهایت به عنوان کیوریتور انتخاب کردم که کدام آثار را در چه فضایی نمایش دهم.
انتخاب گالریها نیز بر اساس آثار صورت گرفت. ضمن اینکه برخی از آثار از ایتالیا فرستاده شده بودند. این کارها سختیهای خودش را داشت. مثلا یک ماه و نیم قبل از شروع نمایشگاه، دو گالری از پروژه بیرون آمدند. ۷، ۸ ماه پرمشغله داشتم. در این مدت در ایتالیا بودم و باید کارها از آنجا پیگیری میکردم برای همین گاهی ۱۲، ۱۳ ساعت در روز کار میکردم.
- چطور شد که تمرکز را از تهران برداشتید و برای برگزاری نمایشگاه در شهرهای دیگر برنامهریزی کردید؟
این هم نکته مهمی است. ما یک بنیاد هستیم. ماهیت بنیاد چیست؟ فرق یک بنیاد با مرکز آرشیو و نگهداری چیست؟ فرق بنیادهایی که در اروپا ثبت شدهاند با بنیادهایی که در ایران فعالیت میکنند، چیست؟ میدانید که بنیادها در ایران جنبه مذهبی دارند و چند بنیادی هم که از هنرمندان ایرانی وجود دارد، در اروپا ثبت شدهاند. وقتی محسن زنده بود، در سال ۲۰۱۶ بنیاد را در ایتالیا ثبت کردیم. یک سال طول کشید تا دولت ایتالیا به ما مجوز دهد. وقتی چنین مجوزی صادر میشود، باید یک سری استانداردها را رعایت کنید و قوانینی هم در رابطه با مسائل مالیاتی وجود دارند که ایتالیا جزو سختگیرترین کشورها در این زمینه است.
چرا این مسائل رو میگویم؟ چون داستان، این نیست که هامون پسر محسن و رئیس بنیاد، تصمیم به برپایی چنین نمایشگاهی گرفته است؛ بلکه در ۴، ۵ سالی که به خاطر پروژههای بنیاد، بیشتر به محسن نزدیک شدم و بیشتر به ایران آمدم، خیلی بیشتر یاد گرفتم. به همین خاطر هم اصرار داشتم که بنیاد محسن ثبت شود.
نزدیکی با محسن، مصاحبهها و فیلمبرداریهایی که از او کردم، باعث شد بیشتر با اتفاقهای زندگیاش آشنا شوم. همچنین یک نکته مهم برای بنیاد این است که ایدهها و خواستههای یک هنرمند را انجام دهد و کاری کند که آنها تداوم داشته باشند. برای محسن مهمترین نکته این بود که هنر، عمومی و برای همه باشد. ما در بنیاد به این نکته توجه کردیم. توجه به عمومی بودن هنر را در کجای زندگی او میتوانیم پیدا کنیم؟ در برگشتن محسن به ایران.
وقتی او در سال ۱۹۶۴ شروع به تدریس در دانشکده هنرهای زیبا کرد، نوع تدریسش، نو و عجیب بود مثلا اگر اشتباه نکنم در سال ۱۹۶۶ بدون اینکه خبر دهد کارهای خودش و شاگردانش را در ماشین گذاشت و آنها را روی حصارهایی در مرکز شهر نصب کرد تا آثار در اختیار همگان قرار بگیرد. یکی دیگر از کارهای او برای عمومی کردن هنر، اهدای بیش از ۴۵۰ هزار اثر به دولت در سال ۲ هزار میلادی بود. او به این شرط آثارش را هدیه کرد که آنها به صورت رایگان در یک موزه نمایش داده شوند تا امکان آشنایی بیشتر مردم با هنر فراهم شود. البته اتفاقهای بعدی درباره این آثار را میدانیم. در بخشی از این رویداد که به آرشیو و زندگی محسن برمیگشت، ویدئوهای مربوط به آن اتفاقها را نمایش دادهایم.
به این ترتیب درباره اینکه چرا روی تهران تمرکز نکردیم، باید بگویم که این موضوع به خود محسن برمیگردد. اگر در اتودهای مجسمههایش نگاه کنید، میبینید که او آرزو داشت مجسمههای مفصلیاش در دست بچهها باشند و آنها با خلاقیت خودشان بتوانند به این مجسمهها فرم دهند. در یکی از اسکیسهایش نیز نوشته است که دلش میخواست مجسمههایش در شهرهای بیرون از تهران و در روستاها و فضاهای عمومی برای همه نصب شوند.
من خواستهها و آرزوهایش را طی این سالها مطالعه کردهام. وقتی برای این رویداد برنامهریزی میکردم، ایدههایی به ذهنم میرسید که برگرفته از این خواستهها بود. به همین خاطر به این فکر کردم اگر قرار باشد چنین پروژه بزرگی انجام شود، بهتر است از بیشترین فضاها استفاده شود. از یکسری از دوستان خواهش کردم، گالریهایی را معرفی کنند و شروع به بررسی آنها کردم. یکسری از گالریها را هم در جمعبندی نهایی نیاوردم. در نهایت به ۲۲ گالری در تهران و شهرهای دیگر رسیدیم.
- بازخوردها چطور بود؟
واکنشها خیلی خوب بودند. فکر کنم به خاطر این بود که این رویداد یک اتفاق فرهنگی است. از لحاظ تاریخی ما حجم عجیبی از کارهای محسن را نمایش دادهایم. قدیمیترین کار مربوط به سال ۱۳۲۲و جدیدترین کار که جزو آخرین آثارش است، متعلق به ژانویه ۲۰۱۶ در بوستون (اثر شنی با استیل زرد). آنها که با دید فرهنگی این پروژه را نگاه میکنند، متوجه هدف این نمایشگاه میشوند و آنها که متوجه نمیشوند، به سراغ حواشی میروند. البته اشکالی ندارد. هرکسی میتواند نظر بدهد اما از جانب خودم میتوانم بگویم تا جایی که فکر میکردم، کارم را انجام دادهام. به همه همکارانم نیز در پروژه گفتهام که اگر بعد از روز افتتاحیه، میگفتند باید تمام نمایشگاهها جمع شوند، مشکلی نداشتم چون افتتاحیه آنقدر سروصدا کرد که برایم کافی بود.
داستان این نیست که آدم بخواهد فقط یک سری کار نشان دهد و بگوید محسن این فعالیتها را داشت بلکه این رویداد، یک اتفاق فرهنگی است. نکته مهم برای بنیاد، تعریف زندگی آدمی است که معتقدم خیلی هم خوششانس بوده و در بهترین دوره اروپا در اروپا بوده و در بهترین دوره فرهنگی ایران در ایران فعالیت کرده است.
- آیا بنیاد در نظر دارد چنین برنامههایی را ادامه دهد؟
برنامههای بنیاد در سال جاری به این رویداد مربوط میشود. یک سری پروژه هم در اروپا پیش بردهام از جمله انتشار مونوگرافی مفصلی از آثار و دورههای محسن، برگزاری چندین نشست و نمایشگاه. شاید بتوانیم فعالیتهایی بیرون از اروپا نیز انجام دهیم منتهی چون هنوز به صورت قطعی مشخص نشده است، ترجیح میدهم فعلا بیان نکنم. یک نکته خیلی مهم برای این پروژه یعنی صد سالگی وزیری مقدم این است که هر کجای دنیا اتفاقهای فرهنگی در ارتباط با صد سالگی محسن برگزار شود، در کتابی که در سال ۲۰۲۵ به زبان ایتالیایی منتشر خواهد شود، بیان میشود.
- در برخی از گفتوگوهایی که از پدرتان یا دوستان و معاشران ایشان منتشر شده و حتی گفتوگویی که اخیرا از واحد خاکدان منتشر شده بنظر میرسد پدر، دل چرکین بود چون فکر میکرد آنطور که باید در ایران از کارهایش استقبال نشده است. فکر میکنید این نمایشگاه توانست استقبال یا جایگاهی را که خودش انتظار داشت، حداقل به نسل جوان علاقهمند به هنر بیشتر معرفی کند؟
این موضوع مهمترین نکته است. سعی ما این است که به سمت نسل جوان برویم. خیلیها محسن را نمیشناسند. با این نمایشگاه تازه متوجه آثار و فعالیتهای او شدهاند. مصاحبه آقای خاکدان، مرتضی احمدوند و یکسری از دوستان و هنرمندانی که گالری اینفو با آنها انجام داده، جزئی از این رویداد هستند یعنی در همکاری با گالری اینفو اسامی تعدادی از هنرمندان را فهرست کردیم تا طی این چند ماه مصاحبههایی به مرور منتشر شوند و تعریف محسن وزیری مقدم را از نسلهای دیگر هم داشته باشیم مثلا آقای اثباتی شاگرد محسن بوده است. او به کارگاه محسن میرفت و در دهه ۷۰ یکسری از مجسمههایش را سمباده میزد.
این نسل میتوانند روایتهایی را بیان کنند که کس دیگری جز آنها نمیتواند این تجربه را داشته باشد. یکسری نکات هم هست که هنوز خوب تعریف نشده است به عنوان نمونه در یکی از روزهای نمایشگاه، خانمی از شاگردان محسن آمد و گفت:«شما نمیتوانید بفهمید وقتی وزیری مقدم در دانشکده هنرهای زیبای تهران درس میداد، چه اتفاقی میافتاد. سر یکی از کلاسها که درباره کاندینسکی بود، دانشجویان روی شانههای هم میرفتند تا از پشت دیوارها گوش کنند در کلاس چه اتفاقی میافتد».
از این ماجراها تصویر یا سندی نداریم. تنها شاهدان این اتفاقها نسلی هستند که متاسفانه کمکم از بین رفتهاند و میروند. به همین خاطر وظیفه بنیاد است که زندگی و کار این هنرمند را به بهترین روش تعریف و ثبت کند.
- بنظر میرسد در میان مجموعههای وزیری مقدم، مجموعه شنی او بیشتر از همه مورد توجه قرار گرفته است. حتی در بازار هنر هم این مجموعه، بیشترین فروش را داشته است. فکر میکنید دلیل استقبال از این مجموعه چیست؟
مشخصا محسن برای کارهای شنی و مجسمههایش معروف است. او هنوز به ۴۰ سالگی نرسیده بود که به تکنیک کارهای شنیاش رسید. از اواخر سال ۱۹۵۹ تا ۱۹۶۳ فقط روی این تکنیک کار کرد. انگار از درون برایش لازم بود مرتب کار کند. همزمان با دوره شنی، دوره مونوتایپهاست. همان تکنیکی را که روی شنها انجام میداد، روی کاغذ بوجود میآورد و این سری از کارهایش نیز از دورههای مهم اوست. محسن خیلی زود با کارهای شنیاش معروف شد. نویسندههای آن دوره همچون لارگان که یک منتقد معروف بوده است، راجع به محسن نوشت.
از طرف دیگر محسن و همدورهایهایش که در حال معروف شدن بودند، بستر هنری خیلی جالبی در آن زمان بوجود آوردند. محسن توانست نمایشگاههایی برگزار کند که خیلی عجیب و جالب بود. به قول ایتالیاییها امضایش را با کارهای شنی پیدا و نمایشگاههایی در کشورهای مختلف اروپا برپا کرد. محسن تنها هنرمند ایرانی است که بیشتر از دیگر هنرمندان ایرانی در دوسالانه ونیز شرکت کرد و به همین خاطر وقتی به ایران برگشت، همه او را به خاطر کارهای شنیاش میشناختند. مجسمههای مفصلی محسن از سال ۱۹۶۹ انجام شدند. خیلیها هم میگویند مجسمههای مفصلی جالبتر یا مهمتر از آثار شنی هستند.
به هرحال با این رویداد، مردم متوجه میشوند که چقدر برای محسن مهم بوده است که کار کند. او در گفتوگوهایش گفته است که بیشتر از ۳، ۴ سال روی یک مجموعه نمیماند. به همین خاطر هم دست ما باز بود که اینهمه دوره برای کارهای او تعریف کنیم. با این نمایشگاه توانستیم نشان دهیم چقدر برای محسن مهم بود که کار کند و چقدر او خلاق بود برای نشان دادن درستی این حرف میتوانم به صحبتی که با خانم رزیتا شرفجهان (هنرمند و مدیر گالری طراحان آزاد) داشتیم، اشاره کنم.
آبسترههای محسن از اواسط دهه ۹۰ میلادی و یک سری هم از سال ۲۰۰۳ به این سو در گالری طراحان آزاد نمایش داده شدهاند. خانم شرفجهان بعد از دیدن این کارها گفت که کارهای دهه ۹۰ را ندیده بود، این حرف درحالی است که او به محسن بسیار نزدیک و دورههای مختلف کاری او را دیده بود. در واقع تلاشم این بود آثاری را در این پروژه نمایش دهم که دیده نشدهاند یا کمتر دیده شدهاند چون بنظرم بهتر بود به سمت نو و تازگی برویم.
- در متنی که در گالری باوان نوشته شده بود، عنوان شده بود که مجسمهها از روی اتودهای موجود، ساخته شدهاند. چطور شد تصمیم گرفتید از روی اتودها این مجسمهها را بسازید؟
این نکته خیلی مهم است. یک سری از بازدیدکنندگان با خواندن عنوانها میفهمند چه اتفاقی افتاده است اما یک سری دیگر نه تنها عنوان را نمیخوانند بلکه از خودشان تفسیرهایی نیز ارائه میکنند. اینجا یک سوءتفاهم بزرگ بوجود آمده است. ما یک بنیاد هستیم. بنیاد حق دارد و مجوز دارد که از کارهای وزیری مقدم حمایت کند. اتودهای ۸ مجسمهای که در تالار اصلی گالری باوان نمایش داده شدهاند، روی دیوار نصب شدهاند. این اتودها داستانی دارند.
محسن در سال ۱۹۹۴ از این اتودها، آثاری با سنگ مرمر و سنگ درست کرد و دو سال بعد در یک گالری تهران آنها را نمایش داد. بعد از اتمام نمایشگاه، بر اثر تصادف یا یک اتفاق، تمام این کارها خرد شدند. وقتی به محسن نزدیک شدم و بنیاد را ثبت کردیم، به او گفتم از امکانی که ثبت بنیاد به تو داده است، استفاده کن چون حق داری تا وقتی زنده هستی، هر کاری را که بخواهی دوباره انجام دهی. این را هم میدانیم که محسن به کارهایش خیلی وابسته بود. مادرم تعریف میکرد، محسن حاضر بود اثری را بفروشد اما بعدش که میتوانست پول را به مجموعهدار یا خریدار پس میداد تا کار را برگرداند. خودش هم میگفت که به کارهایش وابسته است.
او برای هنر احترام زیادی قائل بود. وقتی محسن زنده بود، این آثار از روی اتودها رندر شدند. (فرایند نهایی کردن یک تصویر دیجیتال یا یک مدل سه بعدی با استفاده از برخی نرمافزارها). رندرهایی که در ایتالیا هستند از سوی محسن امضا شدهاند. این اتودها رندر شدهاند چون باید در همین فرم با برنز ساخته شوند. از آنجا که ما یک بنیاد هستیم این حق را داشتیم، رندرها را بسازیم. در نتیجه یک هنرمند ساکن تهران رندرها را با چوب برایمان ساخت. برای یک اتفاق فرهنگی باید این کار را میکردیم. نمایش صرف اتودها فایدهای نداشت چون چرخیدن دور یک اثر حجمی و دیدن آن از زوایای مختلف، موثرتر است.
خیلیها میگویند بنیاد، مجسمههای وزیری مقدم را دوباره تولید کرده است. این موضوع اصلا واقعیت ندارد. وقتی محسن زنده بود تمام کارهایی را که دوست داشت دوباره انجام دهد، انجام داد. میدانیم که یکسری از کارهای او نابود و یکسری هم دزدیده شدهاند. من در ۳، ۴ سال آخر محسن وقتی در رم بودم، یک جورهایی دستیار پدرم نیز شدم. تجربه بینظیری بود. از ساعت ۷ صبح تا ۱۱ شب با محسن بودم. برای اولینبار برای او یک استودیو گرفتم. محسن در تابستان ۲۰۱۶ بعد از ۶۰ سال، به کارهای شنیاش برگشت.
او کارهای شنی را سال ۶۳ میلادی تمام کرده بود و فقط سال ۲۰۱۲ تعداد محدودی شامل ۱۰، ۱۲ اثر شنی روی مقوا انجام داد. همچنین از دوره آلومینیوم او که ما بین مجموعههای شنیها و مجسمههاست، فقط سه اثر مانده است. یکی در بنیاد محسن، یکی در موزه هنرهای معاصر تهران و دیگری در موسسه فرهنگی هنری صبا نگهداری میشود. از کل این مجموعه، عکس و نگاتیو وجود دارد. سال ۱۹۸۵ یا ۱۹۸۶ که ما به ایتالیا رفتیم، به خاطر یک سری دلایل، به خانهمان در تهران حمله شد و با بیل و کلنگ کل خانه را داغان کردند. خود محسن میگفت چون دیگر جا نداشت و کارها آسیب دیده بود، همه را سوزانده است.
سالی که متوجه شدم این دوره در دسترس نیست و چون محسن از سال ۲۰۱۲ چند اثر از این دوره را ساخته بود، فکر کردم خیلی حیف است که این دوره موجود نباشد. اولین کارهای این دوره را سال ۱۹۶۶ انجام و دوم ژانویه ۱۹۶۸ آنها را در گالری سیحون نمایش داد. فرح پهلوی هم به دیدن نمایشگاه رفت.
برای پنج ماه به او کمک هزینه تعلق گرفت. محسن به فرانسه رفت و آنجا با یک نوع استیل شفاف آشنا شد. کارهایش را ادامه داد و نمایشگاه برگزار کرد. یک معمار خیلی معروف به او پیشنهاد داد که درهای یک دانشگاه در جنوب فرانسه را با همین تکنیک درست کند. عکسهایش نیز موجود است. وقتی درها از بیرون و داخل باز میشدند تمام امواج روی استیل مشخص بود. این صحبتها را گفتم برای اینکه اشاره کنم وقتی یک بنیاد هست، وظیفه دارد که از هنرمند حمایت کند و تا وقتی هنرمند زنده است، از پروژههای او حمایت کند.
- یکی از اهداف بنیاد گردآوری، نگهداری و تایید اصالت آثار محسن وزیری مقدم است. با توجه به اینکه بخشی از آثار پدر از بین رفته یا حتی در برخی از خبرها عنوان شد که تعدادی از آنها ناپدید شدند...
گم نشدند، دزدیده شدند.
- با توجه به این اتفاقها، آیا طی این سالها به خصوص بعد از تاسیس بنیاد، از این آثار به دستتان رسیده و اساسا ممکن است با اثری مواجه شده باشید که برای تایید اصالت نزد شما ارسال شده باشد اما از نظر بنیاد، متعلق به پدر نبوده و گواهی اصالت دریافت نکرده باشد؟
این یک موضوع جالب است. خوشبختانه از سال ۲۰۱۵ که برای اولینبار به ایران برگشتم، شروع به آرشیو آثار برجای مانده در ایران کردم. در عین حال در دیدارهایی که انجام میشد، تعریف کردم که در حال ساخت دیتابیس (پایگاه داده) از کارهای محسن هستم. بعد از تاسیس بنیاد نیز شکلگیری آن را اطلاع دادم، برای اینکه بگویم هدف و وظیفه بنیاد چیست و برای چه ثبت میشود.
یک شانس بزرگم این بود که وقتی محسن زنده بود، توانستم بیشتر کارها را انجام دهم. محسن حافظه عجیبی در مورد کارهایش داشت مثلا میتوانست دقیقا بگوید اثر در کجا نمایش داده شده و چه اتفاقی برایش افتاده است. من یک فهرست کامل از آثار دزدیده شده و تخریب شده دارم. این فهرست به خاطر روشی بود که محسن انجام میداد. در واقع او به روش خودش آثارش را آرشیو کرده بود مثلا تعداد زیادی عکس از کارهایش باقی مانده است.
البته بیشتر از ۵۰ کار تقلبی از آثار محسن در بازار میچرخد. برخی از دارندگان کارهای جعلی بعد از خرید اثر برای تایید آن به بنیاد مراجعه میکنند. به آنها میگویم که متاسفم گول خوردهاید، اثر را خریدهاید و بعد دنبال گواهی تایید اصالت هستید. منتهی وقتی چنین حرفی میزنم آنها ناراحت میشوند و میگویند تو اشتباه میکنی. من هم میگویم: «اگر فکر میکنی نمیتوانیم تشخیص دهیم کار محسن هست یا نه، چرا به سراغ بنیاد آمدید؟».
مشخصا آثار جعلی از مجموعههایی هستند که میشود از لحاظ فروش روی آن مانور داد. فکر میکنم کسانی که کارهای جعلی را میخرند، از هنر واقعی دور هستند. به همین دلیل اصرار میکنم قبل از خرید به سراغ تایید اصالت اثر از سوی بنیاد هنرمند بروید. در مواردی هم که بنیادی وجود ندارد، به سراغ فرزندان هنرمند بروید تا حداقل نامهای از آنها بگیرید.
- نکتهای باقی مانده است که اشاره نشده باشد؟
درست است که همه بدانیم برگزارکننده این پروژه بنیاد وزیری مقدم و ایده و کیوریتوری آن از سوی من بوده است. از ته قلبم از همه گالریها تشکر میکنم چون به این رویداد اطمینان کردند.