تهران،
سعادت آباد، خیابان علامه شمالی، خیابان 18 شرقی، پلاک27، زنگ یک
1 بهمن21 January - 12 بهمن 14001 February 2022
در آستانه شناخت دیگری
سهراب احمدی – منتقد هنری و زبان شناس
در مجموعه «دیدار به قیامت» چهره از بیانی روشن و واضح تا کارکردی محو و مخدوش شبکه های معنایی تابلو را می سازد. شیوۂ رنگ گذاری و ترکیب مواد در رسیدن به چهره هایی گسسته، تکه تکه شده و مخدوش ورود به دنیای یک «دیگری» با جنبه هایی ناشناخته و وهم انگیز است . این ورود ما را با پرسش هایی هستی شناسانه مواجه می کند تکه تکه شدن دلالتهای چهره و مرکزیت زدایی از عنصر صورت در تعریف چهره وجهی تازه از ناشناخته ماندن دیگری و مواجه با دنیایی به جز دنیای «روبرو» است . این دیگری همان کسی است که نقاش نه در یک زمان روایی و خطی بل در فضا-زمانی درونی و زیسته، شناخته و به آستانة | ادراک و شناخت «او» رسیده است. هنگامی که از زمان در این مجموعه صحبت میکنیم با سه گونه بیان این مفهوم مواجه هستیم : نخست زمانی که نقاش قصهای بیرونی را زیسته، با دیگری و یا دیگری های حکایت این قصه مواجه شده و این گونه مواجه از سنخ زمانی خطی است، امتداد لحظات و شيوه اندازه گیری با ساعت شاخصه چنین زمانی است. دومین زمان آن زمانی است که در اصطلاح غور در درون و زمان نفسانی میتواند باشد در این قسمت زمان خطی از بین رفته و هر واقعه ای در درون میتواند روزها و ماه ها و سال ها ما را به خود مشغول کند و به نظر میرسد هنرمند این مجموعه با توجه به تغییراتی که در پرداخت از صورت به وجود آورده و شيوه مواجه با چهره مدت های مدید این زمان نفسانی را زیسته باشد .
سومین زمان که مختص نقاشی به صورت کلی و این مجموعه به صورت خاص می باشد زمان خوانش و با هم آیی سه مقام بیننده، نقاش و گفت پرداز است . در این سومین زمان همه عناصر در زمان قبلی در خوانشی یک باره به اینجا و اکنون کشیده شده و هر بار تابلوی نقاشی برای عرضه خود می بایست به عرصه ای برای غور مبدل شود .بیننده از سویی با تمام ادراكات خطی و نفسانی خود مقابل تابلوست، نقاش که کنش رنگ و ترکیب را به پایان رسانده، خود به بیننده ای برای زیسته هایش مبدل میشود و در نهایت گفته پردازی که هدفش رسوخ در سوژه گفتمانی و اتخاذ موقعیتی تازه با هر بار دیدن است. خود نقاش پیش از این و در مقام کنشگر نقاشی با شیوه گسترش رنگ بر تابلو، مخدوش کردن دنیای صورت برای غور در چهره به عمل گفته پردازی دست زده است. همان گونه که گفته شد خوانش و ادراک چنین مجموعه ای ما را در چندین زمان و مقام روایی رها کرده و امکانات وسیع و گسترده ای برای ادراک معنا در اختیارمان می نهد. شور نقاش در پرداخت های رنگی خود ، دخالت مستقیم دست بدون قلم مودر تعدادی از تابلوها ، حجم رنگ و عوامل دیگر اثبات میکنند که چگونه نقاش نیروهای حسی را به حرکت مبدل کرده و شور درونی را به شوری بیرونی و بی زمان مبدل میکند.
سهراب احمدی – منتقد هنری و زبان شناس
در مجموعه «دیدار به قیامت» چهره از بیانی روشن و واضح تا کارکردی محو و مخدوش شبکه های معنایی تابلو را می سازد. شیوۂ رنگ گذاری و ترکیب مواد در رسیدن به چهره هایی گسسته، تکه تکه شده و مخدوش ورود به دنیای یک «دیگری» با جنبه هایی ناشناخته و وهم انگیز است . این ورود ما را با پرسش هایی هستی شناسانه مواجه می کند تکه تکه شدن دلالتهای چهره و مرکزیت زدایی از عنصر صورت در تعریف چهره وجهی تازه از ناشناخته ماندن دیگری و مواجه با دنیایی به جز دنیای «روبرو» است . این دیگری همان کسی است که نقاش نه در یک زمان روایی و خطی بل در فضا-زمانی درونی و زیسته، شناخته و به آستانة | ادراک و شناخت «او» رسیده است. هنگامی که از زمان در این مجموعه صحبت میکنیم با سه گونه بیان این مفهوم مواجه هستیم : نخست زمانی که نقاش قصهای بیرونی را زیسته، با دیگری و یا دیگری های حکایت این قصه مواجه شده و این گونه مواجه از سنخ زمانی خطی است، امتداد لحظات و شيوه اندازه گیری با ساعت شاخصه چنین زمانی است. دومین زمان آن زمانی است که در اصطلاح غور در درون و زمان نفسانی میتواند باشد در این قسمت زمان خطی از بین رفته و هر واقعه ای در درون میتواند روزها و ماه ها و سال ها ما را به خود مشغول کند و به نظر میرسد هنرمند این مجموعه با توجه به تغییراتی که در پرداخت از صورت به وجود آورده و شيوه مواجه با چهره مدت های مدید این زمان نفسانی را زیسته باشد .
سومین زمان که مختص نقاشی به صورت کلی و این مجموعه به صورت خاص می باشد زمان خوانش و با هم آیی سه مقام بیننده، نقاش و گفت پرداز است . در این سومین زمان همه عناصر در زمان قبلی در خوانشی یک باره به اینجا و اکنون کشیده شده و هر بار تابلوی نقاشی برای عرضه خود می بایست به عرصه ای برای غور مبدل شود .بیننده از سویی با تمام ادراكات خطی و نفسانی خود مقابل تابلوست، نقاش که کنش رنگ و ترکیب را به پایان رسانده، خود به بیننده ای برای زیسته هایش مبدل میشود و در نهایت گفته پردازی که هدفش رسوخ در سوژه گفتمانی و اتخاذ موقعیتی تازه با هر بار دیدن است. خود نقاش پیش از این و در مقام کنشگر نقاشی با شیوه گسترش رنگ بر تابلو، مخدوش کردن دنیای صورت برای غور در چهره به عمل گفته پردازی دست زده است. همان گونه که گفته شد خوانش و ادراک چنین مجموعه ای ما را در چندین زمان و مقام روایی رها کرده و امکانات وسیع و گسترده ای برای ادراک معنا در اختیارمان می نهد. شور نقاش در پرداخت های رنگی خود ، دخالت مستقیم دست بدون قلم مودر تعدادی از تابلوها ، حجم رنگ و عوامل دیگر اثبات میکنند که چگونه نقاش نیروهای حسی را به حرکت مبدل کرده و شور درونی را به شوری بیرونی و بی زمان مبدل میکند.