تهران،
تهران، خیابان کریم خان زند. خیابان خردمند شمالی . کوچه اعرابی ۳ . پلاک ۵ . طبقه همکف و اول
30 مهر22 October - 14 آبان 14005 November 2021
دقیق شدن در ساختارِ ایندست از آفریدههای محمد زحمتکش، یادآور آن است که تمام ماجرا از «جستوجو» آغاز شدهاست. جستوجو در میان تکهاشیائی که بهظاهر از کارکرد اصلی خود خارج شدهاند و زائد و تاریخمصرف گذشتهاند.
شاید در نگاه نخست، به دروازۀ تسخیرناپذیر یک دژ، یا زِرهی مُنَقّش خیره میشوید که هرگونه عبور از آن، نه غیرممکن، که غیرمُجاز است و ستبری و سختیِ ظاهری آثار، به مخاطب مینمایاند که شاید نتواند به ورای آنچه میبیند، راه یابد. اما در این میانه، ناگهان، کوبهها، قفلها، دستگیرهها و گُلمیخهای جایگرفته در متن آثار، مواجهه را دگرگون میکند.
او نام «پیر آهن» را بر این مجموعه نهاده است! و تعبیر آن را به مخاطب سپرده که آن را «پیراهن» بخواند یا «آهنِ پیر». آنچه که در عین پوشانندگی و حسِ تنپوشی، آهنانگی را هم در ذات خود دارد. گویی در درازنای زمان، هر کدام از ما چنین تنپوشی بر تن داریم، اما با این باور که به دیگری بگوییم که مجال مکاشفه هم دارد و اگر میخواهد، میتواند آن قفلِ آویخته را باز کند، کوبه را بکوبد یا دستگیره را لمس کند و به آنسوی هرآنچه سخت و دستنیافتنی بهنظر میآید، راه یابد.
اینکه کدام را برگزیند، از آستانه به درون بیاید یا از کنار آن بگذرد،چالشیست که آرتیست پیشِ روی مخاطبش قرار داده.
تکههای نهچندان منظمِ هندسیِ متنِ آثار، که چون وصلههایی کنار هم چیده شدهاند، قرار است نمایانگر چه باشند؟ تکههایی از تاریخِ دیرسالِ فراموششده، خاطرات پراکنده، یا پازلهای زندگی که گاه یک رنگ آبیِ ملایم، یا تکهای تزئینی، بر آن یادآوری میکند که در دلِ این زنگارهای منقوش و آهنانگی محض، چیزی در نهفت است.
تکههایی که در عین تجریدی و انتزاعی بودن، نمایشی از یک کُلِ منسجم است، تنیدهای بهظاهر سخت و غیرقابل نفوذ، اما درعینحال منفک و تجزیهپذیر. و درهم آمیزی این دو حسِ متفاوت، تداعیگرِ این اِنگارۀ سعدی است که: «ما پراکندگانِ مجموعیم».
ذهنیشدنِ این تکهحلبهای پراکنده، بر این مدار است تا فرصتی برای تجسم بیافریند که در نگاه نخست، شاید اندکی نگرشِ استتیک و درکِ کمپوزیسیون برای ورود به سطحِ نخستِ آن کفایت کند، اما آنچه در سطحِ دیگر آن در حال وقوع است، میتواند تعبیرهایی متفاوت، به تعداد مخاطبان آن داشته باشد.
در این میان، نقشِ زنگارهای متن اثر، بیبدیل است. همینکه هنرمند نخواسته زنگارها را بزداید بلکه آن را به عنوان واقعیتِ موجودِ برآمده از دیرسالگیِ تاریخ، گذشتِ زمان یا زمان ازدسترفته پذیرفته و کوشیده تا آن را بدل به امری مفهومی از دیرینگی و فرسایش کند؛ تماشای این زنگارها را هم، دلربا و چشمنواز میکند.
«پیر آهن»، بهظاهر مجموعهای است از اشیاء مُرده و ازدستشده، ... تا آنگاه که تماشائیان آن از راه میرسند و نهفتِ پنهان در بطنِ این تکهها، جان میگیرند و رستاخیرِ آن کالبدهای بیجان، تجسم مییابد.
محمد زحمتکش، نقاش است، اما در این مجموعه و در مجال بین بوم و قلمو، آن دو را یکسو نهاده و در پیِ سعدی روانه شده و با خود زمزمه میکند: «گفتم آهندلی کنم چندی....»