مجسمههای پویا آریانپور روایتگر نگاه هنرمند معاصر به هنرهای سنتی ایران است. وی در این آثار که غالباً از گچ و شیشه رنگشده روی چوب ساخته شدهاند، ترکیببندیهای هندسی، ملهم از ترکیببندیهای سنتی را بازآفرینی میکند و پیوندی میان صنعت و هنر برقرار میسازد. در این میان هندسه به عنوان تجسمیترین شاخه ریاضیات در ترکیب با هنرهای تجسمی، بستر جدیدی برای ظهور عناصر هندسی معماری ایرانی در دوران معاصر به وجود میآورد. آریانپور با تأثیر از آثار منیر فرمانفرماییان و با الهام از آیینهکاریهای قدیمی، آثاری با رویکرد امروزی خلق میکند که به عنوان یک اثر مفهومی، به واسطه حضور آیینهها تعامل با مخاطب را به حداکثر میرساند. مفهوم آیینه بدون حضور مخاطب از بین میرود و آنگاه که مخاطب در برابر اثر حرکت میکند، آیینهها امواجی از حرکت او را در خود منعکس میکنند، اما این انعکاس به واسطه تکثر آیینهها تنها بخشی از وجود او را به صورت مواج به نمایش میگذارد و مخاطب در مواجهه با این اثر نمیتواند تصویر خود را به صورت کامل ببیند. تصویر او شکسته شده و در آیینههای متعدد نمایانده میشود که نشان از وحدت در کثرت و کثرت در وحدت دارد و طبق سنت، نماد یگانگی و وحدت خداوند متعال و بازتاب آن در جهان هستی است. همچنین میتوان اثر حاضر را به مثابه هنر سنتی در قالب هنر معاصر تلقی کرد که در آن بازتاب مواج حرکت مخاطب در آیینهها تعامل انسان معاصر با سنت نمایانده میشود. او این حرکت و تعامل را چنین تعبیر میکند: «خیال من تردیدی است در وحدتِ شی زنده. این شی زنده بسانِ هوشمندی است متغییر که تاریخ را در حافظه دارد و قصههای دیرین را در لابهلای پیچشِ مویرگهای خود مخفی نگاه داشته است. در خیال من، او و غیر از او، یکی شدند و نتیجه همان “زنده آگاه” شد. این موجود که تاریخ را در خود دارد، در پیچ و تابِ پیکرش زخمها و آرزوها نهفته است. “زنده آگاه” دیروز را در خود نگاه داشته است و امروز را برمیتاباند و هر آنچه تو میبینی آن چیزی است که تو میپنداری».