ناصر عصار بی شک از چهرههای شاخص نسل هنرمندان مدرنیست ایران است که هرچند در فرانسه زندگی میکرد و او را بیشتر به عنوان یک نقاش غربی میشناسند، لیکن شیفتگی او به فلسفه و حکمت شرقی و تأثیرپذیری از فرهنگ و هنر شرق دور در اکثر آثارش جلوهگر میشود. پدرش استاد و صاحب کرسی فلسفه شرق در دانشگاه تهران بود، به همین جهت از کودکی با آثار عرفا و حکما مأنوس شد و این انس و الفت بعدها در آثارش نمودی محسوس یافت. دوستی با سهراب سپهری، هوشنگ ایرانی و هانری کوربن نیز در جهانبینی او تأثیر بسزایی گذاشت. عصار در ابتدا نقاشی طبیعتگرا بود و به نقاشی مناظر و درختان میپرداخت. در اواخر دهه ۱۹۵۰ نمایشگاه بزرگی از نقاشی چینی در پاریس برگزار شد که بر شیوه نقاشی وی تأثیر گذاشت. وی با نگاهی متأثر از شرق در غرب ماند و به خلق آثاری پرداخت که علاوه بر جهانبینی و عرفان شرقی، گرایش به نوگرایی نیز در آن مشهود است. منتقدان و هنرشناسان سرشناسی مانند هربرت رید، مایکل سالیوان، ایوبونفوا و پاتریک والدبرگ درباره آثار او نوشتهاند و بر وجوه افتراق نقاشیهای او با نقاشی شرق بیش از وجوه اشتراکش تأکید ورزیدهاند.
وی، در اثر حاضر با تکیه بر مهارت خود در به کارگیری درجات تیره و روشن و نوسانهای رنگی، با حداقل عناصر به تابلو عمق بخشیده و سپس با چند لکه تیره حجمی شمایی از بوتهها و درختان را بر گستره بوم به تصویر کشیده است. نحوه بهرهگیری از رنگهای تیره و روشن در ترکیببندی، کادر عمودی اثر را به دو نیمه تقسیم کرده و توجه مخاطب را به خط میانی مرکز تابلو معطوف میسازد. آنجا که طیف رنگهای نارنجی مانند غروب خورشید از دل خاکستریهای تیره سر بر میآورد و زمینه را برای کنتراست نور و تاریکی فراهم میکند. اجرای پسزمینه با رنگهای رقیق و نسبتاً روشن این امکان را برای نقاش فراهم کرده که با لکههای خاکستری در پلان میانی درختان دوردست را نیز نمایان کند و علاوه بر القای ژرفا، از شدت کنتراست حاکم بر فضا بکاهد. دست آخر در پلان اول لکههایی تیره مانند شبحی از گیاهان نزدیک که ضدنور واقع شدهاند اجرا شده است. ضربههای آزادانه، سریع و پهن قلممو که بداهه بر سطح بوم فرود آمدهاند، یادآور شیوه نقاشی شرق دور است. نقاش منظرهپرداز پس از مراقبه و درنگ در فرم طبیعت و با تکیه بر مهارتی که در اجرای سریع آن دارد، به آنی دریافت خود را بر سطح بوم منتقل میکند و منظرهای مبهم و رازآلود میآفریند که در مرز میان وضوح و ابهام رخ مینماید. به این ترتیب هنرمند لحظهای آنی را با مخاطب در میان میگذارد که به ناپایداری زمان اشاره دارد و بر ارزش لحظهها تأکید میورزد.