مصطفی دشتی در اثر حاضر، همچون بسیاری از آثار شناختهشده خود، فضای نقاشی آبستره را تا حد ممکن به منظرهسازی یا طبیعتپردازی شبهانتزاعی نزدیک کرده است. نمای اثر، شمایلی مهیب از خورشید و انفجارهای خورشیدی را در سیاهی شب یا تیرگی فضای بیانتهای کهکشان تداعی میکند که گدازههای سرریزشده آن سطح پایین بوم را پوشانده است. از ویژگیهای بارز اثر پیشرو میتوان به توانایی نقاش در ساخت ظریف مجاری گدازه در سطح کار اشاره کرد. به طوری که با دقت به جزییات اثر و بافت پدید آمده در آن، میتوان کنتراست رنگ سرخ و سیاه را همچون گدازههای جاری شده بر سطح یک اتمسفر آتشفشانی احساس کرد.
مصطفی دشتی در این طیف از آثار خود، همواره در تلاش است تا تجاربی تازه در همنشینی رنگ، ساخت بافت و ترکیببندیهای شبهانتزاعی در فضاهای تیره به دست آورد. به طور کلی در بخش قابل توجهی از آثار شناختهشده دشتی، ترکیببندیهایی این چنین بر زمینه تیره و سیاه، مکرر به چشم میخورد. با این حال، دشتی اعتقاد دارد که تیرگی موجود در آثارش ارتباطی با سیاه دیدن زندگی و حیات ندارد. او در خصوص شکلگیری رنگهای تیره و فضاهای شبنما در آثارش اشاره میکند: «من نگاه سیاهی به زندگی ندارم. فکر میکنم همان طور که شب وجود دارد، روز هم هست. نقاشیهای دود یا شب یا تکرنگهای سیاه و خاکستری را از سال ۶۹ شروع کردم که اوج آن، نمایشگاهی مفهومی در یک خانه کلنگی بود که به طور جمعی و با نقاشان دیگری اجرا شد. من در قسمت مربوط به خودم، بخشی از خانه را به طور کامل به رنگ سیاه درآوردم. بعدها فهمیدم که این نوع نگاهی است که توسط هنرمندان بسیاری در حد کمال اجرا شده است. از طرف دیگر آیا رنگ سیاه واقعاً همیشه نشانه تلخی است؟ من فکر نمیکنم».[۱]
[۱]. مصاحبه کوروش صفینیا با مصطفی دشتی، همه ترسها و تردیدها، ماهنامه هفت، ش ۲۸، اردیبهشت ۱۳۸۵، ص ۶۴.