رویکرد متفاوت حسین زندهرودی به خط و سنت خوشنویسی و بازتولید این هنر کهن ایرانی در بستری کاملاً مدرن، سبب گشته وی یکی از پرآوازهترین هنرمندان ایرانی در عرصههای بین المللی باشد.
جایگاه خط در سیر تکامل فرهنگ بشری بر کسی پوشیده نیست، اما این مقوله در فرهنگ ایرانی اسلامی که والاترین معجزهاش کتاب است، از منزلتی دو چندان برخوردار است. «کلمه» در تمامی ادیان توحیدی خصوصاً اسلام همواه به عنوان بزرگترین راز خلقت مطرح بوده است. بر بنیان همین تقدس، هنر خوشنویسی در بستری دینی رشد کرده و به یکی از مهمترین جلوههای هنر اسلامی بدل گشت.
زندهرودی که تربیتیافته چنین فرهنگی است، به خوبی بر این مهم آگاهی دارد و خط، حروف و کلمه را به عنوان شالوده اصلی خلق آثارش به کار میگیرد. در عین حال سالها زندگی در غرب سبب شده بنیانهای هنر روز را عمیقاً بشناسد و ذهن خلاق و دست هنرمندش بتواند این دو امر به ظاهر بیارتباط از هم را هنرمندانه در هم آمیخته و اثری بدیع را شکل بخشد.
در واقع هنر زندهرودی حاصل تلاقی والاترین مفاهیم شرقی با عمیقترین دریافتهای زیباییشناسی عصر مدرنیته است. در نقاشی او عناصر خوشنویسی و دستمایههای هنر اسلامی در برخوردی صرفاً زیباشناسانه، با مفاهیم هنر مدرن درهم تنیده و صورتی نو خلق میشود.
زنده رودی با پیروی از روش استادان خط کهن ایرانی که در سیاهمشقها به تکرار حروف و تمرین خط میپرداختند، «تکرار» را به عنوان مهترین اصل هنر خود انتخاب کرده است. در هزارتوهای این حروف تکرارشونده، معنا از واژه کنار گذاشته میشود و بدین طریق راه برای ظهور فرم گشوده میشود. هنرمند تلاش دارد با تکرار حروف و کلمات که به عمد ناخوانا هستند، بافتی سیال همچون موجی بیپایان خلق کند تا مرز میان خط و نقاشی را بدین ترتیب به چالش بکشد. از همین رو خطاطیهای زندهرودی بیش از آنکه خط باشند، نقاشیهایی شاعرانه بر بوم نقاشی هستند که تلاش دارند هنر خوشنویسی را با حذف معنا به عرصهای بینالمللی وارد کرده و بُعد زیباییشناسانه آن را که همیشه به دلیل غلبه مفهوم مستور مانده هویدا کند. بافت، ریتم و ارزشهای خطی در تصویری انتزاعی و آکنده از فرمهای پیچان، نشانگر حرکت و نیرویی بیمثال است که سالیان دراز در فونتهای ایرانی مستتر ماندهاند.
بدین طریق در بسترهای سترگ نقاشیهای زندهرودی، مرزهای هنر گرافیک در نقاشی محو میشود و حروف بیش از هر زمان، فرمی نقاشانه میگیرند که در پیچ و خمی زیبا، محدودیتهای زبانی را واپس میزنند. حاصل کار یک نقاشی آبستره است که از ترکیب عناصر خطاطانه شکل گرفته است.
انباشت خیرهکننده حروف بر بستر بوم، به طور مدام خواندن را به تعویق میاندازد و تلاش بیثمر در یافتن کلمهای با معنا، در نهایت موجب آشناییزدایی میشود. زدودن معنا، خلوص فرم را پیش میکشد و آن را به بهترین نحو آشکار میسازد.
در تابلوی حاضر، هنرمند به تبعیت از هنر دوران کهن ایران، تمام صفحه را دارای ارزشی یکسان دانسته و آن را با حروف و اشکالی پیچان و نرم پُر کرده است. اگر در هنر تصویری کهن، از انواع نقوش برای این کار استفاده میشد، این بار زندهرودی حروف را در نقشی تزیینی به کار گرفته است. ریتم تکرارشونده حروف با کوچک و بزرگ شدن از یکدستی کسالتبار خارج شده و صفحه را پویا و پرتحرک میکند. در عین حال، نوع نوشتار حروف و نیز استفاده از رنگ مشکی بر بستر روشن و کنتراست حاصل، سبب وحدتبخشی کاملی به کثرت اشکال میشود که باز، گویای اصل «وحدت در کثرت» هنر ایرانی – اسلامی است. کاربست رنگ آبی و زرد در پسزمینه این مفهوم را تقویت میکند و این چنین کلمات و حروف معلق، در فرمهای ابرگونه تا بیکران پیش میروند و عالم نقاشیهای زندهرودی را شکل میدهند.