علیرضا اسپهبد نقاش رازها، نشانهها و استعارههاست. در کارهای او فاصله انسان و حیوان آنقدر کم میشود که به هم رسیده و در هم ادغام میشوند. این نوع بیان سوررئالیستی از شاخصههای مهم آثار وی به شمار میرود.
وی، در مقدمه تنها کتابی که از نقاشیهایش منتشر شده، با اشاره به تنگناهایی که برایش ایجاد شده، میگوید: «من این واقعیت را همچون تعهدى پذیرفتهام كه بىتفاوت و خنثى نمانم كه از نقاشى تنها زینت دیوار نسازم و همه توانایىهایم را صرفاً در نمایش توانمندى هدر ندهم. دلمشغولى من همیشه این است؛ در جهانى كه آدمى در تلاش حماسى خود در كار خلق روابط انسانى، پاى بر زمین استوار كرده است؛ هنر، این والاترین شیوه زیست آدمى، چه براى من نقاش و چه براى شماى بیننده، چه دارد و چه خواهد داشت، اگر فریب بازى با فرم و ساختار و ابزار، آن را از هنرمند و انسان تهى كند»
[۱].
اسپهبد نقاشی مستقل بود که بیاعتنا به جریانهای هنر روز، دغدغه انسان و آزادی را در آثارش منعکس میساخت. مطالعه و شناخت آثار او بدون تحلیل بعد تاریخی و اجتماعی زمانهاش امکانپذیر نیست. وی در پی نمایاندن هویتی بود که در نگاه شخصیاش به جامعه شکل گرفته و از زبان نقاشی برای روشنگری استفاده میکرد.
در اثر حاضر نیز نوعی تلفیق تصویر انسان و حیوان صورت گرفته است. گویی درونیات یک انسان را با تمثیلی از حیوان در هم میآمیزد و به نمایش میگذارد. استحالهای که در وجود انسان صورت گرفته، توسط ضربهقلمهای اکسپرسیونیستی که غالباً در نقاشیهای اسپهبد روی پرترهها کشیده میشود و آنها را در هم ادغام میکند، پررنگتر میگردد. او در بازنمایی اشخاص و کاراکترها خشونتی اکسپرسیونیستی به کار میگیرد. در این اثر همه چیز از گوشه سمت چپ پایین شروع میشود: رنگها و ضربهقلمها و در نهایت فرمها. چهره مردی مغموم در زیر پوزه یک گاو نر خشمگین در حال له شدن است و تصویر حیوان بر چهره انسان تفوق دارد. چنانکه در عنوان اثر نیز نقاش توجه اصلی را به حیوان معطوف داشته، فائق آمدن حیوان بر انسان یا به بیان دیگر نفس حیوانی بر نفس انسانی در آن مشهود است: استحاله چهره گاو بر سر انسان. گاو نر در اساطیر نماد نیرو، قدرت و تولید مثل و یا شهوت است. غلبه گاو بر انسان در این اثر میتواند نشانه غلبه نفس بر وجود آدمی باشد. این که چطور شرایط جامعه قدرت مرد را در برابر نفس قرار میدهد و در نهایت به چنین استحالهای میانجامد. از طرف دیگر در سمت چپ کار، نواری رنگی دیده میشود که در پایین به رنگ آبی است و همین طور که به سمت بالا میرود به رنگ قرمز تبدیل میشود. گویی نقاش استعارهای انتزاعی از این استحاله را نیز به نمایش گذاشته و از رنگ آبی به عنوان نمادی از حقیقت وجود آدمی، آرامش و دوری از شهوات و رنگ قرمز بهعنوان نماد سرکشی نفس و طغیان شهوت بهره برده است.
شاید این سروده احمد شاملو – که وی را پسر خود خوانده و ارتباطی نزدیک با هم داشتهاند – را بتوان در کنار این اثر قرار داد و به راز مشترکشان پی برد:
چنینام من:
قلعهنشینِ حماسههای پر از تکبر
سمْضربه پرغرورِ اسبِ وحشیِ خشم
بر سنگفرشِ کوچه تقدیر
کلمه وزشی
در توفانِ سرودِ بزرگِ یک تاریخ
محبوسی
در زندانِ یک کینه
برقی
در دشنه یک انتقام
و شکوفه سرخِ پیراهنی
در کنارِ راهِ فردای بردگانِ امروز.
[۱] . علیرضا اسپهبد، برگزیده نقاشیها ۱۳۷۶-۱۳۵۰، نشر هنر ایران، تهران، ۱۳۷۷.