در زمانهای که مدرنیستهای ایرانی، نقشمایههای کار خود را از دل سنت، خط، فولکلور و آنتیکهای وطنی میجستند، حسین کاظمی به زبان بصری منحصر به فردی در مدرنیسم دست یافت که عناصر آن را باید برخاسته و ملهم از طبیعت دانست. عناصری که خیلی زود دوره معروف «صخره و گیاه» یا «گل و سنگ» را در کارهای کاظمی شکل داد. همانطور که در اثر پیشرو نیز به خوبی دیده میشود، وی نشانههای کمینهای از طبیعت را بر زمینه زبر و خشنی که گویی قرنها از سنگواره شدن آن میگذرد، مینشاند. دور از تصور نیست که کاظمی با مکاشفهای درونی و سیری در عالمی خود ساخته، به سراغ آفرینش اثر رفته باشد. همواره روحی بزرگ و سیطرهانداز از طبیعت، بر فضای آثار وی حاکم است؛ تا بدین ترتیب اثر حامل بیانی معنوی و شکل مجسم و تبلور یافتهای از عرفان شرقی گردد. علیرغم نمایش وحدت و نیز یکپارچگی فرم و مضمون، کارهای کاظمی سرشار از عوالم متضاد یا دوقطبی است. به سخن دیگر؛ «دو عامل گل و سنگ در این مجموعه، یا با هم در ستیز و آویزند و یا با یکدیگر درمیآمیزند. اما آشکارا، لازم و ملزوم هماند، به طوری که یکی بی وجود دیگری نمیتواند باشد. عامل غالب در اثر، سنگ است و پس از آن گیاه. رنگ فراگیر نیز رنگ سنگ است. وانگهی سنگ و گیاه چنان از هم جدا نشدهاند که بتوانند با یکدیگر پیوندی انداموار داشته باشند. همانطور که در این اثر نیز دیده میشود، فضای سنگی، گیاه را دربرگرفته است، یا گیاه در بطن سنگ، چون جنینی خفته است. گویی سنگ و گیاه، صورتی کیهانی و غیرانسانی دارند. از نگاهی دیگر، گویی گل و سنگ از فضای آشفته پیش از تکوین بیرون میآیند یا اینکه گل در دل سنگ، جوانه میزند و میشکفد»[۱]. گفته میشود کاظمی در دوره دوم فعاليتش از دهه ۳۰ به بعد، به استيليزه کردن فرمها ميپردازد تا بهتدريج به فضاي نيمهتجريدي ميرسد. با عنايت به طبيعت ايران و نقوش تزیيني، روزبهروز موتيفها و عناصر در تابلوهايش درونيتر و بيشتر اُرگانيک ميشود. با رسيدن به دوره سنگ و گياه، بيان خاص هنري خود را مييابد. گاه يک دو حجم هندسي را، که دورادور يادآور سنگ و درخت و عمارتي است، در متن يکرنگي مينشاند، که بافت زبر و ضخيم زيرسازي تابلو جريان رنگهاي آبي و بنفش را بر ناهمواري خود ميلغزاند. بافت خشن تابلوها در تضاد با لطافت حجمهاي کمرنگ غنايي، فضا را به نوساني دوگانه ميکشاند، که حجمها در تقابل با هم به جستوجوي وحدتي انداموار جنبش و اهتزاز دارند. دو عنصر سنگ و گياه در اين دوره تکرار ميشود و تضاد اين دو عنصر ساکن و روان، انگيزهاي براي نقاش است تا به نحو نماديني تضاد عالم هستي و جهان آدمي را بازتاب دهد. گاه گياه رؤيای درون سنگ ساکن است، زماني دل سنگ را ميشکافد و سبزاي خود را در هوا ميگستراند. زماني سنگ محبوس گياه است. اين دنياي مانوي، تضادهاي خود را به هرشکلي تبديل به ذات تجسمي مطلوبي ميکند که متافيزيک ماده را در قالب رنگ و حجمهاي درگير با يکديگر نمايان سازد. جدا از پندار عرفاني نقاش، تابلوها بهتدريج مسئله جسمانيت را، که دستاوردي غربي است، در دنياي مدرن نقاشي ايران جا مياندازند. [۲].
[۱] . ستاری، جلال. یادداشتی بر نمایشگاه حسین کاظمی، فرهنگ و زندگی، ش ۴ و ۵، اردیبهشت ۱۳۵۰، ص ۱۰۳. [۲] . مجابی، جواد. نود سال نوآوری در هنر تجسمی ایران، ج ۲، تهران، پیکره، ۱۳۹۵، صص ۳۰۴-۳۰۳